بازگشت

روز بيست و پنجم محرم- سال يكصد و نود و هشتم هجري قمري


كشته شدن امين به دست مأمون عباسي.

هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسي) پيش از مرگ خويش، براي سه فرزندش ولايت عهدي را سفارش كرد و پيمان نامه اي نوشت و آن را در خانه خدا قرار داد تا پس از او، ابتدا «محمد امين»، سپس «عبدالله مأمون» و آن گاه «قاسم مؤتنم» كه از پسران ديگر وي بزرگتر بودند، يكي پس از ديگري بر تخت خلافت تكيه زنند.

هارون در سال 193 قمري در خراسان به هلاكت رسيد. در آن هنگام خراسان در شرق عالم اسلام در اختيار فرزندش مامون بود، ولي فرزند ديگرش امين، در غياب پدرش در بغداد به سر مي برد. به همين جهت پس ‍ از هلاكت هارون، طبق وصيتش با امين به عنوان ششمين خليفه عباسي در بغداد بيعت شد.

«زبيده» مادر امين از نژاد عرب و «مراجل باد غيسي» مادر مامون از نژاد عجم و خراساني بودند. به همين سبب سپاهيان و فرماندهان ايراني و عجم نژاد از لشكر هارون، رابطه و علاقه بيشتري با مامون داشته و به همراه وي در خراسان بودند.

مامون در خراسان و شرق عالم اسلام كه پدرش هارون در سال 182 قمري از همدان تا سرحدات شرقي عالم اسلام را در اختيارش گذاشته بود، [1] حكومت مي كرد و پس از مرگ پدرش با اين كه به طور رسمي برادرش امين، خليفه بود، توجه چنداني به وي نداشت و خودسرانه در اين منطقه بزرگ به رتق و فتق امور مي پرداخت.

از آن سو، عراق، شام، حجاز و يمن و آفريقا و سراسر عالم اسلام (غير از خراسان و شرق ايران كه در استيلاي مامون بود و كشور اندلس در اروپا كه در استيلاي امويان بود) در اختيار خليفه وقت، امين عباسي قرار داشت و مسلمانان از او به عنوان خليفه، اطاعت مي كردند. امين به تحريك فضل بن ربيع (از حاجيان و نزديكان هارون و امين)، پيمان نامه پدر را از كعبه گرفت و آن را سوزانيد و از سفارش پدر سرباز زد و پسر خردسالش «موسي» را وليعهد خود نمود. وي دستور داد در خطبه هاي نماز جمعه، پس از نام او، ابتدا نام موسي و آن گاه نام مامون و مؤتمن را بخوانند.

هم چنين به مامون در خراسان نامه اي نوشت و او را به بغداد فرا خواند و برادر ديگرش مؤتمن را از حكومت منطقه «جزيره» عزل و به امارت «قنسرين» و «عواصم» منصوب كرد. وي بان اين گونه رفتارها و كردارها خويش در صدد تضعيف موقعيت برادرانش برآمد، تا از جانب آنها خطري براي فرزندش موسي، پديد نيايد.

اين كارها و عوامل پنهان و آشكار ديگري كه در ميان دو برادر از پيش وجود داشت و پس از مرگ پدرشان، تشديد شده بود، موجب بروز اختلافات و صف آرايي دو برادر، يعني امين و مامون گرديد.

سرانجام، كاسه صبر مامون لبريز شد و با گردآوري نيروهاي رزمي و جنگي آماده نبرد با امين گرديد. مامون سپاهي سنگين از ايرانيان و مسلمانان عجم تبار به فرماندهي «فضل بن سهل» جهت نبرد با سپاهيان برادرش امين به سوي غرب ايران گسيل داشت. از آن سو، امين به تكاپو افتاد و براي از بين بردن شورش هاي مامون و سركوبي لشكريانش، سپاهي عظيم به فرماندهي «علي بن عيسي بن ماهان» به سوي ايران عازم كرد.

دو سپاه در پنج فرسنگي «ري» به هم رسيدند و نبردي سخت ميانشان درافتاد. تعدادي بي شمار از طرفين كشته و زخمي گرديدند و در اين ميان، علي بن عيسي بن ماهان به دست نيروهاي مامون كشته شد و خبر كشته شدنش به اطلاع همگان رسيد. اين امر، موجب تقويت روحيه رزمي سپاهيان مامون و تضعيف و سستي امين گرديد. بدين جهت سپاهيان امين با سرافكندگي و خواري ناچار به عقب نشيني شدند ولي فضل بن سهل با تعقيب آنان، درصدد نابودي كامل آنها برآمد. بدين طريق نخستين شكست بزرگ سپاهيان امين را به ارمغان آورد.

امين براي جبران شكست سپاه خويش و جلوگيري از پيش روي فضل بن سهل، چند بار ديگر نيز عازم نيروهاي تازه نفس به جنگ فضل بن سهل پرداخت ولي در تمام آنها شكست خورد و مناطق ديگري را از دست داد.

از جانب ديگر برخي از عاملان و حاكمان امين در شهرهاي عرب نشين، از جمله داوود بن عيسي، حاكم مكه و مدينه از ضعف امين استفاده كرده و به مامون اعلان وفاداري و پيروي كردند. فضل بن سهل كه هم در دانش و هم در رزم و كارزار، مرد كارايي بود و به همين جهت مامون وي را لقب «ذوالرياستين» اعطا كرده بود، وضعيت را چنان بر امين تنگ گرفت كه از سوي وي را تحت فشار قرار داد و مستأصل نمود.

به تحريك جاسوسان و نفوذيان فضل بن سهل، سپاهيان امين از نبرد امتناع كرده و خواهان مواجب خويش مي شدند و در برخي از مناطق سر به شورش زدند و اوباش بغداد از اين وضعيت بهره جسته و به قتل و غارت و ناامني در بغداد، پايتخت امين پرداختند. در بغداد نيز بسياري از صاحب منصبان كشوري و لشكري در پناهان با فضل بن سهل رابطه برقرار كرده و با وي اعلان وفاداري نمودند و در كار امين، اختلال به وجود مي آوردند. امين براي بقاي خود تلاش فراواني نمود. از اين جمله اين كه دو فرزند مامون را كه در بغداد زندگي مي كردند به گروگان گرفت و مال هاي فراواني ميان سپاهيان خويش بذل و بخشش كرد و هيچ يك از اين كارها نتوانست او را در برابر سپاه بنيان كن و سيل آساي فضل بن سهل رهايي بخشد.

فضل بن سهل به بغداد نزديك شد و شهر را از چند سو در محاصره خويش ‍ گرفت و با مدافعان شهر و هواداران امين به شدت نبرد مي كرد و تسليم شدگان را مي پذيرفت.

سرانجام در شب 25 محرم سال 198 قمري، سپاهيانش دژها را يكي پس از ديگري گشودند و وارد شهر بغداد گرديدند و اين شهر را به تصرف خويش ‍ درآوردند.

امين، در اين واقعه به دست نيروهاي فضل كشته شد و سربازان، سرش را از بدن جدا كرده و در منظر مردم نصب نمودند و پس از مدتي سرش را براي برادرش مامون در خراسان ارسال كردند.

از آن تاريخ براي مامون در سراسر مناطق تحت نفوذ خلافت، بيعت گرفتند و به نام او خطبه خواندند. [2] .

مامون، پس از كشت برادر خود امين، بر اوضاع سياسي، نظامي و اجتماعي مسلمانان استيلاي كامل يافت و مخالفان خود را با ترفندهاي گوناگون از سر راه خويش برداشت و همانند پدرش هارون، حكومت مقتدرانه اي بوجود آورد.

وي پس از كشتن امين، به مدت 20 سال و هفت ماه خلافت كرد و سرانجام در 48 سالگي در شهر «طرسوس» در غرب شام، كه هم اكنون «طرطوس» ناميده مي شود، در رجب سال 218 قمري وفات يافت. [3] .


پاورقي

[1] تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 346.

[2] نک: تاريخ اين خلدون، ج 2، ص 346.

[3] تاريخ دمشق، ج 33، ص 339.