بازگشت

روز دهم محرم- سال دويست و بيست و ششم هجري قمري


درگذشت بشر حافي (از بزرگان تصوف) در بغداد.

ابونصر بشر بن حارث بن عبدالرحمن بن عطاء بن هلال، معروف به بشر حافي در سال 150 يا 152 قمري در روستاي «مابرسام» از توابع مرو (كه هم اكنون در كشور تركمنستان قرار دارد) ديده به جهان گشود. پدر و نياكانش از بزرگان و كاتبان مرو بودند. او نيز به خاطر استعدادهاي درخشان و نوآوري هايش، جذب دستگاه خلافت عباسي شد و بدين سبب از مرو به عراق مهاجرت كرد و در بغداد (مقر خلافت عباسيان) ساكن شد. [1] .

وي به خاطر تمكن مالي و برخورداري از موقعيت سياسي و اجتماعي، زندگي اشرافي اي براي خود به وجود آورد و از اين راه به بطالت، هرزگي و خوش گذراني مبتلا گرديد. ولي پس از مدتي اشتغال به لهو و لعب، تغيير حالتي در او پديد آمد و يك باره تمامي كارهاي ناپسند و غير مشروع را كنار نهاد [2] و در طريق عرفان و تصوف قرار گرفت و در اين راه از امتحان سختي، سربلند بيرون آمد.وي به رياضت، تزكيه نفس و خودسازي پرداخت و در ميان عارفان و صوفيان عصر، يگانه شد و يكي از اركان تصوف و طريقت محسوب گرديد.

بشر از طبقه صوفيان است و با صوفي معروف عصر خود «فضيل بن عياض» مصاحب بود و به دايي خود «علي خشرم» ارادت تمام داشت.

وي پس از توبه، در تمام عمر بر طريق زهد بود و در تصوف، مشربه معامله داشت و گويند از راه زهد و تقوا، غله بغداد را نمي خورد. [3] .

قشيري كه از پيشوايان اهل طريقت و تصوف است درباره ارتباط روحي وي با خاندان عصمت و طهارت، نقل كرده است: بشر گفت: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را در خواب ديدم. آن حضرت به من فرمود: اي بشر، آيا داني كه چرا خدا مقام و منزلتت را بالاتر از هم رديفانت قرار داد؟ عرض ‍ كردم: نه، اي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم.

فرمود: به خاطر اين است كه تو نسبت به سنت من پاي بند، خدمت گذار صالحان، پند دهنده برادران ايماني ات و دوستدار اهل بيت و اصحاب من هستي.

هم چنين روايت شده است كه بشر گفت: اميرمؤمنان علي عليه السلام را در خواب ديدم. به آن حضرت عرض كردم: اي اميرمؤمنان، مرا پندي ده. آن حضرت فرمود: چه نيكو است شفقت توانگران به مستمندان براي به دست آوردن ثواب الهي، و از آن نيكوتر است، روي گرداني مستمندان از توانگران و سرمايه داران بري اعتماد كردن به كرم خداي سبحان.

عرض كردم: اي اميرمؤمنان پند بيشتري بده!

فرمود: اي بشر، تو روزي نبودي، سپس حيات پيدا كردي و زندگي دنيايي را آغاز نمودي و پس از آن خواهي مرد. خودت را به آبادي خانه اي در دار فنا (دنيا) سرگرم نساز و براي خود در دار بقا (عالم آخرت) خانه اي بساز. [4] .

درباره علت تحول روحي و سبب توبه بشر، گفتار چندي روايت شده است. بسياري از شرح حال نويسان گفته اند كه وي به دست مبارك امام موسي بن جعفر عليه السلام تنبه و هدايت يافت و موفق به توبه گرديد.

بنابر آن چه در اين باره روايت شده است: روزي امام موسي كاظم عليه السلام كه در آن هنگام از سوي خليفه نابكار عباسي به بغداد احضار شده بود، از خياباني در بغداد مي گذشت، عبورش به خانه اي افتاد كه صداي ساز و آواز از آن بلند بود و حكايت از خوش گذراني صاحب خانه داشت. در همان هنگام كنيزي از خانه بيرون آمد، امام عليه السلام از آن كنيز پرسيد: آيا صاحب تو آزاد است يا بنده؟ كنيز گفت: آزاد است. يعني بنده و برده كسي نيست.

امام عليه السلام فرمود: راست گفتي، اگر او بنده بود، بندگي مي كرد و از خداي تعالي شرم مي نمود و اين چنين در فسق و فجور غوطه ور نمي شد.

پس از اين گفت و گوي كوتاه، كنيز به اندرون خانه برگشت و ماجرا را براي بشر بازگو كرد. بشر با شنيدن پيام و اندرز امام عليه السلام يكباره از خود بي خود شد و جرقه اي در انديشه و روانش پديد آمد و از خواب گران بيدار شد و در همان حال با پاي برهنه به بيرون آمد تا گوينده كلام را ببيند. ولي هنگامي بيرون آمد كه امام عليه السلام از آن جا رفته بود.

بشر به دنبالش دويد تا آن حضرت را يافت. از آن حضرت درخواست كرد كه بار ديگر آن كلمات هدايت گر را برايش بازگويد. امام كاظم عليه السلام با سخني كوتاه، وي را از خواب غفلت بيدار كرد و به سوي نور و حقيقت هدايت نمود.

بشر به دست مبارك امام عليه السلام توبه كرد و دست و پاي مباركش را بوسيد و به آن حضرت قول داد كه ديگر مرتكب معصيت و گناه نگردد. [5] .

وي به تعهد خويش پاي بند ماند و با آخر عمرش در زهد و پارسايي زندگي كرد و هرگز به سوي معصيت، بطالت و فجور رغبت نكرد.

سبب ديگري كه براي توبه او، غالبا در كتب صوفيه گفته شد، اين است كه وي روزي به حالت مستي از جايي عبور مي كرد و ورق پاره اي ديد كه بر زمين افتاده و بر زير پاهايش قرا داشت و بر آن ورق، جمله مبارك «بسم الله الرحمن الرحيم» نوشته شده بود. وي آن را برداشت و چند درهمي كه به همراه داشت، عطري خريد و آن را معطر نمود و در شكاف ديواري گذاشت. پس از آن در خواب ديد كه كسي به او مي گويد: اي بشر، نام مرا معطر ساختي، نام تو را در دنيا و آخرت معطر خواهم ساخت. بشر، همين كه از خواب بيدار شد، حالتي در او به وجود آمد و از كردارهاي پيشين خود شرمنده گرديد و در همان ساعت، توبه كرد. بشر، پس از توبه، هميشه پابرهنه بود. براي پابرهنگي اش نيز اقوال مختلفي نقل شده است. برخي گفته اند: وي هنگامي كه به دست مبارك امام موسي كاظم عليه السلام توبه مي كرد، پابرهنه بود و به اين سبب تصميم گرفت همان حالت زمان توبه را كه بهترين ساعات عمرش بود، ادامه دهد.

برخي گفته اند: وي از كفش دوزي خواست كه كفش او را تعمير كند و كفش ‍ دوز از آن دريغ كرد. بشر اين كار را منافي مقام انقطاعش ديد و كفش خود را به دور افكند و از آن پس در همه عمر پابرهنه بود. [6] .

برخي ديگر گفته اند: علت پابرهنگي را از خودش پرسيدند، وي در پاسخ گفت: والله جعل لكم الارض بساطا، ادب نباشد كه بر بساط شاهان با كفش روند. [7] .

گفته شد كه بشر داراي سه خواهر بود كه آنان نيز زاهد و عابد بودند و نام هاي آنان عبارت بود از: مفنعه، مخه و زبده.

سرانجام اين عارف والامقام و صوفي بي بديل در روز دهم (عاشورا) محرم الحرام سال 226 قمري در 74 و يا در 76 سالگي در بغداد بدرود حيات گفت و در همان جا به خاك سپرده شد و مقبره اش در اين شهر، باقي و معروف است و مزار صوفيان مي باشد. [8] اما برخي مرقد او را در روستاي «دلگشا» از توابع شوشتر در جنوب غربي ايران و برخي ديگر در مرو مي دانند كه درستي آنان مورد ترديد مي باشد. [9] .


پاورقي

[1] روضات الجنات، ج 2، ص 129.

[2] همان، ص 131.

[3] دائره المعارف تشيع، ج 3، ص 252.

[4] روضات الجنات، ج 2، ص 133.

[5] دايرة المعارف تشيع، ج 3، ص 252، و منتهي الامال، ج 2، ص 189.

[6] دايرة المعارف تشيع، ج 3، ص 252.

[7] منتهي الامال، ج 2، ص 189.

[8] روضات الجنات، ج 2، ص 134.

[9] دائرة المعارف تشيع، ج 3، ص 252.