بازگشت

روز دهم محرم- سال پنجم هجري قمري


وقوع غزوه ذات الرقاع.

مردان دو تيره «بني محارب» و «بني ثعلبه» از قبيله غطفان در سرزمين نجد (در بخش مركزي شبه جزيره عربستان) آماده نبرد با مسلمانان شده و در صدد هجوم به مدينه منوره، مركز حكومت پيامبر برآمدند.

نيروهاي اطلاعاتي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اين خبر مهم را به آن حضرت رسانيدند. آن حضرت در دهم ماه محرم سال پنجم هجري (چهل و هفتمين ماه هجرت) [1] به همراه چهارصد (و به روايتي هفتصد يا هشتصد) تن از اصحاب خود از مدينه خارج شد و به سوي نجد حركت كرد. سپاه اسلام پس از عبور از دهكده مضيق، به وادي شقره رسيد و يك روز در آن جا توقف كرد. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گروه هايي از مسلمانان را جهت پي جويي دشمن به اطراف اعزام نمود. همه آنان پس از تلاش فراوان، شبانگاه برگشته و اظهار داشتند كه به كسي از دشمنان برخورد نكردند ولي آثار پاهايشان را ديده اند كه تازه بود.

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دستور داد تا اين كه به سرزمين اصلي دشمن رسيدند. دشمنان كه از آمادگي رزمي مسلمانان و پيش تازي آنان باخبر شده بودند، توان رزمي خويش را از دست داده و به كوه هاي اطراف پراكنده شدند و از دور مراقب مسلمانان بوده تا به گمان خود، آنان را در كمين خود گرفتار سازند.

به همين جهت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و مسلمانان همراه وي براي نخستين بار، نماز خوف اقامه نمودند. زيرا اجتماع آنان در نماز جماعت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، در كمين دشمن قرار مي گرفت.

سپاه اسلام پس از چند روز رزمايش نظامي و به دست آوردن مقداري غنايم جنگي، بدون روبرو شدن با جنگ جويان دشمن، به سوي مدينه بازگشت نمود. در اين ميان، مردي از قبيله غطفان، سپاه اسلام را تعقيب مي كرد تا در فرصت مناسب جانگاهي بر مسلمانان وارد سازد و يا حداقل خوني از يك مسلمان را بر زمين جاري سازد.

سپاه اسلام در بازگشت به مدينه، در دره اي گسترده توقف نمود و شب را در آن جا استراحت پرداخت. دو تن از ياران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به نام هاي عمار بن ياسر و عباد بن بشير نگهبان مسلمانان شدند. آن دو، ساعات شب را در ميان خويش تقسيم نمودند و قرار بر اين گذاشتند كه نيم اول شب را عباد نگهباني دهد و نيم دوم را عمار بن ياسر.

همين كه آن دو در جايگاه نگهباني خود مستقر گرديدند، عمار طبق قرار به استراحت پرداخت و عباد به گشت زني و نگهباني.

عباد چون چيز خاصي مشاهده نكرد، با اطمينان كامل به خواندن نماز و نوافل شبانه اقدام كرد، مردي كه از سپاه دشمن، آنان را تعقيب مي كرد، از اين فرصت استفاده نمود و چند تير به سوي عباد نشانه گرفت و در نتيجه، او را از پاي درآورد.

عباد در آغاز اعتنايي به اين كار نمي كرد و با بيرون آوردن پيكان تير از بدن خود، به نمازش ادامه مي داد ولي تعداد تيرها توان را از او گرفت و به ناچار بر زمين افتاد و در همان حال، عمار را از خواب بيدار و متوجه دشمن نمود.

عمار برخاست و در پي دشمن به راه افتاد ولي به او دست نيافت. سپس به رفيق خود گفت: برادر، چرا نخستين تير را كه احساس نمودي، مرا با خبر نكردي؟

عباد گفت: من در نماز، مشغول خواندن سوره كهف بودم و نخواستم پيش ‍ از اتمام آن، نمازم را بشكنم. ولي بعد ترسيدم مبادا فرمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را درباره نگهباني و حفاظت جان مسلمانان اجرا نكرده باشم.

به اين جهت تو را بيدار كرده و متوجه دشمن نمودم. و گر نه اگر كشته هم مي شدم، نمازم را نمي شكستم. [2] .

آري، ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و پرورش يافتگان مكتب وحي، با چنين عقيده و ايماني از اسلام پاسداري و نگهباني مي كردند.


پاورقي

[1] المغازي، ج 1، ص 395.

[2] نک: همان و فروغ ابديت، ج 2، ص 104 و تاريخ ابن خلدون، ج 1،ص 423.