بازگشت

روز سوم محرم- سال دويست و پنجاه و دوم هجري قمري


خلع مستعين عباسي از خلافت. [1] .

احمد بن محمد بن معتصم، معروف به «المستعين بالله» در 26 ربيع الاول سال 248 قمري، پس از مرگ «المنتصر بالله» به خلافت رسيد.

با آن كه «متوكل عباسي» (دهمين خليفه عباسيان) در حيات خود، فرزندش «منتصر» را ولي عهد خود كرده بود، ولي بعدها پشيمان شد و به خاطر اختلاف مبنايي و عقيدتي كه با منتصر داشت، تلاش زيادي نمود كه وي را از ولايت عهدي خويش عزل نمايد و به جاي او، «برادرش معتز» را كه پسر ديگرش بود منصوب نمايد. ولي منتصر به وي، مهلت نداد و او را در رختخوابش به هلاكت رسانيد و خود بر تخت تكيه زد.

خلافت كوتاه مدت منتصر نيز با مرگش پايان يافت. پس از مرگ او، دست اندكاران حكومتي و فرماندهان ارشد كشوري و لشكري مانند بغاي كبير، بغاي صغير، اوتامش، احمد بن خضيب و افرادي ديگر اجتماع نموده و پس از مشورت، تصميم گرفتند كه از فرزندان متوكل عباسي، كسي را بر تخت ننشانند و به جاي آنها، فرزند زاده معتصم را به خلافت برسانند.

به همين جهت، احمد بن محمد بن معتصم را بر تخت خلافت نشانيده و وي را به «المستعين بالله» ملقب نموده و با وي به عنوان دوازدهمين خليفه عباسي بيعت كردند. [2] .

همين كار دست مايه برخي از فرماندهان و زمامداران لشكري و كشوري شد و هر گاه مورد خشم و بي مهري خليفه قرار مي گرفتند، متمايل به فرزندان متوكل عباسي شده و آنان را شايسته خلافت مي دانستند و به اين جهت به «معتز» فرزند متوكل عباسي رجوع مي نمودند. از اين باب، جريان هاي زيادي درباره خلافت و در شهر بغداد و شهرهاي همجوار چون انبار، سامرا، مداين و غيره به وقوع پيوست و سربازان و فرماندهان ترك از اين وضعيت استفاده كرده و اقدام به شورش و غارت گري داراي هاي حكومت و مردم نمودند. تا اين كه صاحب منصبان و دبيران و سران كشوري و لشكري چون محمد بن عبدالله بن طاهر، بغاي صغير و وصيف با در نظر گرفتن شرايط حساس جامعه و موقعيت خويش با طرفين گفت و گو كرده و آنان را به مصالحه فرا خواندند.

آنان نزد مستعين رفته و وي را از وضعيت ناگوار حكومت و جامعه با خبر گردانيده و او را راضي به كنارگيري نمودند. آنان با او قرار كردند كه او خود را از خلافت خلع كند و آن را به «معتز» فرزند متوكل عباسي بسپارد و در قبال آن، پنجاه هزار دينار به صورت نقد و مقدار سي هزار دينار غله در هر سال به او بدهند و او مختار باشد در هر شهري از جمله شهرهاي حجاز (مكه، مدينه، طائف و مدينه) اقامت نمايد.

مستعين، هنگامي كه خود را تنها يافت و همه اطرافيان و دوستان خود را طرفدار صلح و كنارگيري ديد، با اكراه و اجبار به اين امر تن داد و پيمان نامه را امضاء كرد. فقها و قضات بغداد نيز صلح نامه را امضاء كرده و حكومت را به طور رسمي به معتز عباسي واگذار كردند. [3] .

بنا به روايت يعقوبي، در سال هفتم محرم سال 252 قمري با معتز فرزند متوكل عباسي بيعت كردند. [4] .

بدين ترتيب بار ديگر، خلافت به فرزندان متوكل عباسي برگشت و با رفتار و كردارهاي غير انساني خود، مردم را در اذيت و آزار قرار دادند.

لازم به يادآوري است كه اين واقعه در عصر امامت امام دهم شيعيان حضرت امام علي النقي عليه السلام واقع شده و آن حضرت از سوي خلفاي عباسي، سختي هاي زيادي را متحمل گرديد.


پاورقي

[1] وقايع الايام، ص 143.

[2] تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 435.

[3] نک.

[4] تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 500.