بازگشت

روز اول محرم- سال بيست و چهارم هجري قمري


آغاز خلافت عثمان بن عفان. [1] .

هنگامي كه عمر بن خطاب (دومين خليفه مسلمين) به دست «فيروز ابولؤلؤ»در مدينه زخمي گرديد و به مرگ خود اطمينان پيدا كرد، عبدالرحمن بن عوف (يكي از صحابه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم) را فرا خواند و نخست به وي پيشنهاد نمود كه جانشيني وي را بپذيرد. اما عبدالرحمان آن را فراتر از توانايي خويش ديد و از پذيرفتن مسئوليت سنگين آن، خودداري كرد. آن گاه عمر بن خطاب به وي دستور داد تا پنج تن از بزرگان صحابه را گرد آورد و با خود، يك شوراي شش نفري تشكيل دهد و از ميان آنان، يك نفر به عنوان خليفه مسلمانان برگزيده شده و سايرين با او بيعت نمايند.

اعضاي شورا عبارت بودند از: عبدالرحمن بن عوف، امام علي بن ابي طالب عليه السلام، عثمان بن عفان، زبير بن عوام، طلحة بن عبيدالله و سعد بن ابي وقاص.

هم چنين عمر بن خطاب دستور داد فرزندش عبدالله و دو شخصيت منتسب به خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، يعني امام حسن مجتبي عليه السلام و عبدالله بن عباس، بدون اينكه حق راي داشته باشند، به عنوان ناظر در جلسه حضور داشته باشند. [2] .

عمر بن خطاب به اعضاي شورا، سه روز فرصت داد تا با بررسي جهات و جوانب حكومت و اوصاف و شايستگي هاي افراد، يك تن را برگزينند. وي، «ابي طلحه انصاري» را با 50 نفر نيروي مسلح، مأمور تشكيل جلسه و توافق نهايي اعضاء و اجراي مصوبات آن نمود. او به ابي طلحه دستور داد كه آراي اقل بايد تابع آراي اكثر باشد و اگر طرفين، مساوي (سه به سه) شدند، ترجيح با طرفي است كه عبدالرحمن بن عوف در آن باشد. هر كه با تصميمات آن مخالفت ورزد، با شمشير سرش را از بدن جدا كند.

جلسه اعضاي شورا آغاز گرديد و به بحث و تبادل نظر پرداختند. آنان سه روز را در اتاقي دربسته گفت و گو كردند و سرانجام، سه تن از آنان، راي خود را به دو نفر واگذار كردند. و به اين صورت كه زبير بن عوام، راي خود را به امام علي بن ابي طالب عليه السلام واگذار كرد و عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابي وقاص، هم به علي عليه السلام و هم به عثمان بن عفان راضي بودند. طلحة بن عبيدالله در آن هنگام كه در سفر بود، نتوانست در جلسه شورا حاضر گردد. وي پس از بيعت با عثمان از سفر برگشت و به اين امر رضايت داد.

به هر حال، دو نفر از ميان اعضاي شورا، نامزد خلافت شدند. يعني حضرت علي عليه السلام و عثمان بن عفان.

سه روز به پايان رسيد و همه چشم انتظار معرفي خليفه تازه بودند. عبدالرحمن در اين هنگام، غير از گفت و گوهاي فردي و جلسه اي با امام علي عليه السلام و عثمان بن عفان، با برخي از بزرگان صحابه نيز مشورت هايي مي كرد و نظرات آنان را جويا مي شد.

عبدالرحمن به پيروي از عمر بن خطاب، تمايل باطني به خلافت امام علي عليه السلام نداشت و انتخاب آن حضرت براي عضويت در شورا را، تنها براي مشروعيت بخشيدن ظاهري كار انتقال خلافت مي دانست و در حقيقت، نيت آنان انتخاب عثمان بن عفان بود. عبدالرحمن به دنبال گريز گاهي مي گشت كه عثمان را به تخت خلافت بنشاند ولي با هر كسي گفت و گو مي كرد، آنان علي بن ابي طالب عليه السلام را بخاطر كمالات نفساني، سبقت در اسلام و خويشاوندي با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، بر عثمان ترجيح مي دادند.

شايد منظور عبدالرحمن در گفت گو با بزرگان صحابه، راضي كردن آنان به خلافت عثمان بود و از اين راه، زمينه را براي پذيرش عمومي فراهم مي كرد.

روز چهارم فرا رسيد و مسلمانان در مسجد النبي صلي الله عليه و آله و سلم گرد آمده تا به خليفه سوم بيعت كنند.

عبدالرحمن، در آغاز از تشكيل جلسه شورا و روند آن گزارشي داد و نهايي شدن نامزدي حضرت علي عليه السلام و عثمان بن عفان را اعلان كرد.

آنگاه از مردم، درباره انتخاب يكي از اين دو، نظر خواهي كرد. مردم دو دسته شدند. تعدادي از صحابه و ياران نزديك رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، به علي عليه السلام و تعدادي ديگر به عثمان راي دادند و در نتيجه، پراكندگي آرا و دودستگي به وجود آمد.

عبدالرحمن براي پايان كار، نخست حضرت علي عليه السلام را به پيش فرا خواند و به وي گفت: اي ابوالحسن عليه السلام آيا با خدا پيمان مي بندي كه به كتاب الله، سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و سيره دو خليفه پيشين عمل نمايي؟

حضرت علي عليه السلام بدون هيچ گونه ظاهر سازي و با طمأنينه كامل فرمود: پيمان مي بندم كه به كتاب خدا و سنت پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم و به علم خود عمل كنم.

سپس عبدالرحمن به عثمان، گفت: اي عثمان، آيا با خدا پيمان مي بندي كه به كتابش و سنت پيامبرش و سيره دو خليفه پيشين عمل كني؟

عثمان، بدون هيچ گونه تأملي گفت: مي پذيرم. من پيمان مي بندم كه به كتاب خدا، سنت پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم و سيره شيخين عمل كنم!

عبدالرحمن كه خود سازنده اين صحنه نمايش بود، دست روي دست خود زد و گفت: تمام شد. سپس با عثمان بيعت كرد و مردم نيز با عثمان بيعت كردند. طلحة بن عبيدالله كه پس از اين ماجرا، به مدينه بر گشته بود، چون ديد همگان با عثمان بيعت كردند، او نيز به ناچار با وي بيعت كرد.

لازم به يادآوري است كه كشته شدن عمر بن خطاب، سه روز مانده به آخر ذي حجه سال 23 هجري واقع شد و انتخاب عثمان به خلافت، در چهارمين روز درگذشت عمر كه مصادف با روز يكشنبه، اول ماه محرم سال 24 هجري قمري بود، به وقوع پيوست. [3] .

اما جلال الدين سيوطي در تاريخ الخلفاء، گفته است: عمر بن خطاب در روز چهارشنبه، چهار روز باقي مانده به آخر ذي حجه، زخمي گرديد و در روز يكشنبه، اول ماه محرم، دفن شد. آن گاه در صفحات ديگر گفت: انتخاب عثمان بن عفان، سه روز پس از دفن عمر بن خطاب واقع گرديد. [4] .

عثمان در يك نگاه:

عثمان بن عفان، از طرف پدر و مادر، اموي و از سوي جده مادر، هاشمي است. وي پيش از هجرت، در مكه معظمه به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم گراييد و با دختر آن حضرت، به نام «رقيه بنت محمد صلي الله عليه و آله و سلم» ازدواج كرد.

او ابتدا به حبشه و سپس به مدينه منوره هجرت نمود و همسرش رقيه در مدينه وفات يافت. سپس با دختر ديگر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به نام «ام كلثوم بنت محمد صلي الله عليه و آله و سلم» ازدواج كرد كه پس از چند سالي، ايشان نيز در مدينه وفات يافت.

عثمان از هيچ يك از دو دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم داراي نسلي نشد. وي يكي از اعضاي شوراي شش نفره جهت تعيين خليفه، پس ‍ از قتل عمر بن خطاب بود كه به زمامداري مسلمانان نايل آمد. در زمان زمامداري وي، مروان بن حكم، معاوية بن ابي سفيان و بسياري ديگر از امويان (كه سابقه دشمني آنان بر اسلام و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بر احدي پوشيده نيست) خلافت و حكومت را هم چون غنيمتي كه در جنگ به دست مي آوردند، در ميان خويش تقسيم نمودند و از اين راه، دارايي هاي بي حد و حسابي گردآوري و كاخ هايي بنا و غلامان و كنيزان فراواني خريداري كردند.

بدين ترتيب، مسير خلافت اسلامي به سوي خود كامگي و ستم كاري و تضييع حقوق عمومي مردم، منحرف گرديد. سرانجام انقلابيون شهرهاي مختلف اسلامي شورش گرديد. سرانجام انقلابيون شهرهاي مختلف اسلامي شورش كرده و با محاصره چندين روزه كاخ عثمان، وي را در ذي حجه سال 36 هجري قمري به قتل رسانيدند.

عثمان بن عفان، در محل دور افتاده اي از قبرستان بقيع كه محل دفن يهوديان مدينه بود، به خاك سپرده شد.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 98، ص 195، باب 19، حديث 5 (بيان).

[2] تحليلي از زندگاني امام حسن مجتبي عليه السلام، ص 126.

[3] نک: تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 554؛ تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 162 و معالم المدرستين، ج 1، ص 171.

[4] تاريخ الخلفاء، ص 151 و 171.