بازگشت

امير در كنار شهيدان


محمد حنفيه كه تصور مي كرد ممكن است سخنان وي در تصميم برادر معصومش حسين (ع)اثر بگذارد و او را از حركت باز دارد، دفعتاً آگاه شد كه در پايان همان شب حسين عليه السلام بار و بنه ي كاروان خويش را بسته و عازم حركت بسوي عراقند، محمد شتابان خود را به آن حضرت رساند و گفت:

«يا اخي ألم تعدني النظر فيما سألتك؟! قال بلي، قال فما حداك علي الخروج عاجلا فقال اتاني رسول اللَّه (ص) بعد ما فارقتك فقال يا حسين اخرج فان اللَّه قدشاء أن يراك قتيلاً فقال له فما حملك هؤلاء النساء معك و انت تخرج علي مثل هذا الحال فقال له ان اللَّه شاء ان يريهن سبايا [1] .

يعني برادرم- آيا به من وعده ندادي كه در پيشنهاد من فكر كني؟ پس چرا اكنون شتابان مي خواهي از مكه خارج گردي؟! حضرت فرمود پس از آنكه تو از نزدم بيرون رفتي رسول خداي به خوابم آمد و فرمود حسينم از مكه خارج شو زيرا خداوند مي خواهد ترا كشته ببيند، محمد گفت در اين صورت پس چرا زنها را با خود كوچ مي دهي؟! آن بزرگوار فرمود خداوند مي خواهد اينها را اسير مشاهده كند».

در اين گفتار باز فرزند علي (ع) از انجام كار خويش و امر زنان كه اسارت است خبر مي دهد و براي اولين بار از نقش مهم و حياتي، كاروان اسيران» سخن به ميان مي آورد، در اين گفتار حسين عليه السلام كاروان شهادت


و قافله ي اسارت را هم دوش و عدل يكديگر خوانده و فرمود: «همانگونه كه خداوند مي خواهد مرا كشته ببيند مي خواهد خاندان مرا هم اسير مشاهده كند».

فرزند اميرالمؤمنين در اينجا سربسته و مبهم اهميت حياتي اسيران پيروز را در اين نهضت يادآور گرديد و محمد هم با همين جمله قانع گشته و لزوم بودن زنان را در اين سفر مي پذيرد، اما آينده نشان داد كه چرا خدا مي خواهد آنها را اسير به بيند، آري نقش اسراء و همان زنان و كودكان در به ثمر رساندن نهضت تا آنجا حياتي و مهم بود كه به راستي اگر آنان نبودند حكومت استبدادي يزيد به آساني مي توانست اين حادثه را تحريف كرده و خون حسين و ياران عزيز آن حضرت را به خوبي پايمال سازد، و آنچنان كند كه تاريخ اسلام و جهان براي هميشه آن انقلاب عظيم را (كه به به خاطر حمايت از حق و آزادي بوجود آمده بود) فراموش نمايد، اما آن اسيران و كودكان كه در بند و قيد فرعون آل اميه بودند وظيفه ي حياتي خويش را بخوبي ايفا كرده و همانند دستگاههاي ضبط حساس نداهاي آسماني و گفتارهاي آتشين و كوبنده ي حسين (ع) را (كه در طول سفر و در عاشوراء درباره ي فساد حكومت و هدفهاي اسلامي و انساني پيكار خويش ايراد فرمود در نوارهاي دل و جان خود حفظ كردند و آنها را به گوش جهانيان رساندند.

كاروان حسين (ع) از مكه حركت مي كند، اما مقصد اصلي شام است و هدف اساسي ريشه كن ساختن حكومت ضداسلامي آل اميه و حفظ


هستي اسلام و موجوديت آن، ولي براي رسيدن به آن مقصد و دست يافتن به اين هدف كاروان بايد به دو دسته تقسيم گردد، دسته نخست «جمعيت شهداء است» كه بايد كشته شوند و كار پيكار را با دادن جان به انجام برسانند، دسته ي دوم «كاروان تبليغ و مسئول بهره برداري از آن شهادتند» آنان به صورت اسير بايد تا شام روند و اهداف بزرگ حسين عليه السلام را با ايراد خطاب ها و گفتارها به اطلاع عموم برسانند تا يك نهضت عظيم فكري و ريشه دار به خاطر بهره برداري از آن قيام خونين بوجود آورند و ما بخواست خداوند در قسمت سوم اين كتاب روشن مي سازيم كه چگونه اين كاروان وظيفه ي بزرگ و حياتي خويش را به عالي ترين صورت انجام داده و توانست با فعاليتهاي پي گير و خطبه هاي آتشين جانبازيهاي دسته نخست را به ثمر برسانند.


پاورقي

[1] لهوف صفحه‏ي 27 چاپ نجف.