بازگشت

خاطره سقيفه


خاطره سقيفه از مسائلي بود كه هرگز فراموش نشد. و نه تنها در ياد حسين ع، بلكه در ياد همه اهلبيت پيامبر عليهم السلام باقي بود كه تا حدي كه زينب عليهاالسلام در عصر عاشورا جزو جمله هائي كه بر سر نعش حسين عليه السلام سرود يكي اين جمله بود: بابي من فسطاطه يوم الاثنين نهبا جانم فداي تو اي كسيكه خيمه گاه ترا روز دوشنبه اي به غارت بردند و در اين جمله او اشاره به جريان سقيفه داشت.

حسين خردسال تا ديروز روي سينه پيامبر (ص) در حال احتضار بود. و امروز مي بيند به خانه او حمله كرده و درب خانه اش را آتش مي زنند، به مادر گراميش اهانت مي كنند، و پدر بزرگوار را كشان كشان به سوي مسجد مي برند و...

او با چشمان خود ديده بود كه پدرش را به پاي منبر بردند، همان منبر جدش، كه اينك ابوبكر بر روي آن نشسته و مدعي خلافت رسول الله است و از علي به زور بيعت مي طلبند علي بيعت را نمي پذيرد و عده اي مي خواهند مسمائي به عمل آورند و دست علي را به دست ابوبكر لمس دهند و صورت بيعتي را پديد آورده و بدان دلخوش كنند و علي عليه السلام مشتش را گره مي كند و مي گويد لا ابايع ابدا (بهيچوجه بيعت نخواهم كرد) و آنگاه فرمان قتلش را صادر مي كنند و اشك حسين را سرازير مي سازند...

اينها همه چون بارهائي بودند كه بر دل كوچك حسين سنگيني و عاطفه او را جريحه دار مي كردند بويژه كه او خردسال بود، مصيبت زده بود، در ميان اشك و آه و ناله ناشي از وفات رسول الله در ميان اهل خانه و جمع عزادار بود، و بي پروائي خصم را تا


اين اندازه مي ديد كه مادر عزادارش را كتك مي زنند و پدر مصيبت زده اش را به مرگ و قتل تهديد مي كنند.