بازگشت

اعتذار و اميد


من بسيار سعي كرده ام كه در حين شنا در ميان امواج خروشان و طوفاني اقيانوس كربلا دست و پاي خود را گم نكنم و بحث را آنچنان كه حق و منطبق با واقع است به پيش برم و هم اسرار شگرفي كه در اين واقعه عظيم نهفته و ظهور و بروز ندارد كشف و افشا كنم ولي هم طوفان قوي بود و امواج آن كثير و هم من وامانده بودم و ضعيف و در نتيجه مقصد آن چنان كه آرزو بود حاصل نشد.

كيست كه بتواند ادعا كند از همه اسرار كربلا سر درآورده است؟ كيست كه مدعي شود به همه رموز شهادت و حركت و نشاط حسين، در آن عرصه، كه حتي فرشتگان را از كارش بر حيرت مي فزود وقوف يافته است؟ بهنگامي كه در وادي فهم حقايق عاشوراي حسين عليه السلام وامانده شده باشد اين مور ضعيف را چه دعوي و ادعائي مي تواند باشد؟

اما در عين عجز و واماندگي، با پاي لرزان به سوي وادي عشق او حركت كردم و حيرت زده و ترسان از آن همه وسعت و امواج اقيانوسي، با روحي پر نشاط و دلي اميدوار، پاي در بخش سطحي آب و امواج نهادم، يعني همانجا كه كودكان ادعاي شناگران را درمي آورند. كوشيدم از آب ولايت حسين وجودم را صفائي بخشم، جان و دلم را تطهير نمايم و سر نخي را از اين طريق به آستان اهلبيت متصل و لب جان را با آب ولاي آنها تر نمايم.

شما را از اين كار من چه تصور است؟ آيا گمان است كه اقيانوس ولايش پذيراي


خسي ناچيز چون اين دلداده ي حيران نيست؟ و يا آنها موري ضعيف را كه به سوي ميقات مي رود از درگه خود مي رانند؟ مرا چنين باوري نبوده و نخواهد بود.

او كريم است، از خاندان كرم است، بخشنده و مهربان است، دستگير و معين است، رشته وصل درماندگان را نمي گسلد، حرمت عاشقان خالص را پاس مي دارد، و كساني را كه عمري افتخار درباني او را دارند مي نوازد.

من يا چنين انديشه و اميدي به سوي او روي آورده ام و كوشيده ام از مكتب او، از شرافت او، و از عز جهاد او دفاع كنم و البته در حد درك و توان خود كه لا يكلف الله نفسا الا وسعها. از خداي حسين آفرين، مي خواهم كه قلم را در اين راه توانا و از لغزش مصون دارد. تلاش ناچيزي را كه بدان قويا دلبسته ام ذخيره معاد من و والدينم قرار دهد انشاءالله.