بازگشت

تربت كربلا در كفن


مرحوم حاج مؤمن رحمة اللّه عليه، فرمود: مخدّره محترمه اي (كه نماز جمعه اش را ترك نمي كرد) بمن خبر داد كه مقدار نخودي تربت اصلي كربلا بمن رسيده و آن را جوف كفن خود گذارده ام، و هر سال روز عاشورا خوني مي شود، بطوري كه رطوبت خونها به كفن سرايت مي كند و بعد تدريجا خشك ميشود.

از آن مخدّره خواهش كردم كه روز عاشورا را به منزلش بروم و آن را ببينم قبول كرد.

روز عاشورا رفتم به منزل آن مخدّره بخچه كفنش را آورد و باز كرد. حلقه اي از حلقه خون در كفن مشاهده نمودم و تربت مبارك را ديدم همان طوري كه آن مخدّره گفته بود، تر و خونين و علاوه لرزان است.

از ديدن آن منظره و تصوّر بزرگي مصيبت آن حضرت سخت گريان و نالان و از خود بي خود شدم. [1] .



اي حسين جانم سفر تا كوي جانان كرده اي

خاك گرم كربلا را بوسه باران كرده اي



خاتم انگشتري را نوش كردي جاي آب

با سر از تن جدايت ذكر قرآن كرده اي




پاورقي

[1] داستانهاي شگفت ص 112.