بازگشت

جنيان در كربلا


پس از آن كه امام حسين عليه السلام وارد كربلا شد ابن زياد تمام راههايي كه به كربلا متّصل مي شد بست، تا كسي نتواند به كمك امام حسين عليه السلام بيايد،

پنج نفر از شيعيان شبها حركت ميكردند و روزها در گودالها خودشان را پنهان مي نمودند در يكي از قرّاء بين كوفه و كربلا در كوخي پنهان شده بودند كه ناگهان دو نفر پير و جوان سفيد پوش ظاهر شدند و سلام كردند گفتند:

نترسيد ما از مؤمنين جنّ هستيم و مثل شما قصد ياري امام حسين عليه السلام را داريم، يكي از آنها گفت: بهتر است من كربلا بروم و خبري برايتان بياورم، گفتم، چه بهتر منتظر بودند طولي نكشيد كه برگشت، ولي خودش را نشان نداد، تنها با اشعار جانگدازي مطلبش را رساند بخدا سوگند از كربلا نيامدم مگر ديدم بدن امام حسين عليه السلام را بر روي خاكها. [1] .



با عشق حسين خلق و خو بايد كرد

از كرب بلايش گفتگو بايد كرد



با ديده گريان به در و درگاهش

رو كرده و كسب آبرو بايد كرد




پاورقي

[1] کتاب مجالس شيخ شوشتري.