بازگشت

فرزندان ابوطالب


فرزندان ابوطالب، در لحظات خونرنگ عاشورا، حماسه آفرينان نستوهند.

اولاد عقيل، اولاد جعفر، فرزندان علي (عليه السلام)...

غير از مسلم بن عقيل كه به نمايندگي از امام حسين (عليه السلام) به كوفه مي رود و در نهضت كوفه به شهادت مي رسد، «عبدالرحمن» و «جعفر» دو پسر ديگر عقيل نيز، در كربلايند.

هر كدام، گام استوار خويش را به ميدان جهاد مي گذارند، رَجَز مي خوانند و با دشمن درمي آويزند.

هريك، در نبرد، بيش از ده نفر را به هلاكت مي رسانند.

و آنگاه،... معراج شهادت. [1] .

دو جوان ديگر، كه يادگار مسلم بن عقيل اند، در كربلا جان خود را فداي حق مي كنند:

عبداللّه و محمّد


در چندين حمله ي پياپي، نفرات زيادي را از دشمن به خاك مي افكنند.

رشادت پدر را دارند و فداكاري و ايثار «مسلم» را تداوم مي بخشند.

عبدالله، پس از نبردي دلاورانه، با تيرهايي كه بر پيشاني و قلبش مي نشيند، بر زمين مي افتد.

پس از شهادت عبداللّه، فرزندان ابوطالب، يكپارچه دست به قبضه ي شمشيرها مي برند و حمله اي هماهنگ و متّحد را شروع مي كنند.

حسين (عليه السلام) در اين لحظه، رو به آنان، فرياد مي كشد:

اي عموزادگان!

بر مرگ، شكيبا باشيد...

و... در اين حمله ي دسته جمعي است كه «محمد» بر خاك مي افتد و با خونش پيمان حمايت از امام و دفاع از حق را امضا مي كند. [2] .

حماسه هاي آل ابوطالب تمام ناشدني است.

«عون» و «محمد» دو چهره ي درخشان ديگر از اين دودمان شرف و كرامت و عزّت اند كه در كربلا فداكاري مي كنند.

هر دو جوان، پسران «عبداللّه بن جعفر بن ابي طالب»اند.

مادر «عون»، حضرت زينب كبري است.

اين دو جوان هاشمي مانند ديگر حماسه آفرينان دلير، در وفا به پيمان و عمل به تكليف خويش، قدم به ميدان مي گذارند و مبارز مي طلبند و رجز مي خوانند، خود را معرفي مي كنند و در جهادي چشمگير، پس از كشتن جمعي از نيروهاي دشمن، در اثر شدّت جراحات و ضربتهاي شمشير دشمن، به شهادت


مي رسند و حماسه اي براي دين و افتخاري براي دودمان خويش مي آفرينند. [3] .

جوانان هاشمي هم، روي در نقاب خاك مي كشند.

قربانگاه عشق، آنان را در راه خدا به «مشهد» خونين مي كشاند و با چهره هايي نوراني، و برافروخته از شوق و گلگون از وصال، به ديدار خدا مي شتابند و به پيامبر و شهداي صدر اسلام مي پيوندند. و... اين راه هنوز ادامه دارد.





پاورقي

[1] ابصارالعين، في انصار الحسين، ص 51.

[2] ابصارالعين، ص 50.

[3] وقتي خبر شهادت حسين (عليه‏السلام) و نيز شهادت عون و محمد بن عبداللَّه بن جعفر در مدينه رسيد، مردم به تسليت‏گويي آمدند، عبداللَّه بن جعفر، غلامي داشت که زبان به شماتت گشود و گفت: اين مصيبت، از جانب حسين بر ما وارد شده است! عبداللَّه بن جعفر او را به شدّت طرد کرد و گفت: آيا درباره‏ي حسين (عليه‏السلام) چنين مي‏گويي؟! به خدا قسم اگر من هم در کربلا حضور داشتم دست از حسين برنمي‏داشتم تا با او کشته شوم. آنچه شهادت اين دو پسر را قابل تحمل مي‏کند اين است که در رکاب برادرم و عموزاده‏ام حسين (عليه‏السلام) و به خاطر مواسات و مقاومت در راه او شهيد شده‏اند.

آنگاه رو به حاضرين کرد و گفت:

الحمدللَّه که خداوند در شهادت حسين بن علي، مرا هم عزت بخشيد. اگر خودم نتوانستم ياري‏اش کنم، با فرزندم- که در راهش شهيد شد- ياريش کردم. (ابصارالعين، ص 39).