بازگشت

قيام مختار


قتل عام نواده رسول (ص) و يارانش و لگدمال كردن جنازه آنان زير سم ستوران [1] و به اسارت گرفتن خاندان پيامبر (ص) عواطف و احساسات مذهبي كوفيان را كه از دعوت كنندگان حسين (ع) بودند، برانگيخت.

موج احساس پشيماني در نهضت توابين به رهبري «سليمان بن صرد خزاعي» متبلور گرديد؛ ولي اين قيام در جمادي الاولي سال شصت و پنجم در محل «عين الورده» به خاك و خون كشيده شد. [2] .

بازگشت بقاياي توابين و كشته شدن رؤساي شيعه شهر كوفه و ياران آنها و اخبار ناگوار واقعه عين الورده، خشم و نفرت مردم كوفه را نسبت به امويان شعله ور ساخت. در اين ميان مردي سياسي و جوياي نام و موقعيت به نام مختار از شرايط و اوضاع و عدم حضور بزرگان شيعه كوفه، بهترين سود را جست. وي به تحريك حزب امويان زنداني بود. از زندان نامه اي به رفاعه بن شداد تنها رهبر باقي مانده توابين نوشت و خود را قاتل ستمگران و خونخواه اهل بيت و مدافع ضعيفان معرفي كرد. وي پس از آزادي فورا به سازماندهي و فراهم آوردن زمينه هاي قيام خود پرداخت و نامه اي به علي بن الحسين (ع) نوشت كه مي خواهد با وي بيعت كند و قائل به امامت او شود، ولي علي بن الحسين (ع) تقاضاي او را نپذيرفت. [3] لذا مختار ناگزير شد دعوت خود را به نام «محمد بن حنفيه» آغاز كند و خود را امين و وزير و برگزيده [4] وي معرفي كرد. مختار با همكاري «ابراهيم بن مالك اشتر نخعي» حكومت خود را از روز چهارشنبه 12 ربيع الاول سال شصت و شش آغاز كرد و در مسجد خطبه اي ايراد كرد و گفت: پس از بيعت علي بن ابيطالب و خاندان علي (ع) بيعتي هدايت افزاتر از اين نكرده اند». [5] از اين سخنان گرايش و هواداري وي نسبت به خاندان پيامبر روشن مي گردد ولي رد تقاضاي وي از سوي امام علي بن الحسين (ع) گواهي است كه در عقيده خود پايدار نبوده است.

مختار پس از هيجده ماه حكومت [6] سرانجام در مقابل «مصعب بن زبير» شكست خورد و كشته شد. شكست وي ناشي از مخالفت اشراف عرب كوفي، دشمني مصعب بن زبير با وي، نداشتن سازمان منظم و منسجم تشكيلاتي و نظامي و نداشتن هدفهاي اقتصادي و اجتماعي و اصلاحي بود.

شايد به كاربردن كلمه شكست براي قيام مختار نامناسب نباشد زيرا وي به يكي از هدفهاي خود، كه خونخواهي پيامبر بود، [7] به گونه اي چشمگير دست يافت و خاندان بني هاشم و علي بن الحسين را چندان خوشحال كرد كه آنان از عزا خارج شدند و علي بن الحسين (ع) درباره او فرمود: جزي الله المختار خيرا [8] : خدا به مختار پاداش نيك بدهد.


پاورقي

[1] المسعودي، مروج الذهب، الجزء الثالث، ص 72.

[2] طبري، تاريخ، مکتبة الاسدي (تهران) المجلد السابع، ص 567.

[3] المسعودي، مروج الذهب، الجزء الثالث، ص 83.

[4] طبري، تاريخ، المجلد السابع، ص 509 و 534.

[5] همان، المجلد الثامن، ص 632.

[6] ابوحنيفه دينوري، الاخبار الطوال، ترجمه مهدوي دامغاني، نشرني (تهران - 1364) ص 343.

[7] طبري، تاريخ، المجلد الثامن، ص 6033.

[8] محمد بن حسن طوسي، اختيار معرفة الرجال، چاپ مشهد ص 102 به نقل از رسول جعفريان، حيات فکري و سياسي امامان شيعه، سازمان تبليغات اسلامي (تهران - 1369) ص 177.