بازگشت

ارزيابي موفقيت جنبشهاي اجتماعي


«آخرين بحث مربوط به ملاكها و شرايط، موفقيت يا عدم موفقيت جنبشهاي اجتماعي است. در اين بحث به موضوعي اشاره خواهد شد كه چگونه مي توان دريافت كه جنبش اجتماعي موفق بوده يا نبوده است. بايد اذعان كرد كه ملاك دقيقي براي موفقيت يا عدم موفقيت جنبشها وجود ندارد. موفقيت، معاني متفاوتي دارد. در مواردي اگر تعداد طرفداران جنبش رو به افزايش باشد، آن را موفق مي نامند. بعضي اوقات، ثبات و تداوم جنبش، موفقيت تلقي مي شود. ارزيابي موفقيت جنبش بر مبناي ميزان مقبوليت ارزشهايي كه جنبش از آنها پشتيباني مي كند نيز با مشكلاتي همراه است؛ چرا كه تعيين ميزان مقبوليت ارزشهاي جنبش، خود مسأله اي است. تعيين اينكه جنبش موفق بوده است يا نه، در نهايت به ديدگاه محقق بستگي دارد. ملاكهاي مختلفي براي ارزيابي جنبشها به كار گرفته شده كه هر كدام نماينده خواستها و تمايلات خاصي است. اگر شرايط موفقيت همه جنبشها يكسان بود، آن وقت كار ارزيابي عملكرد آنها نيز آسان مي بود. اما مشكل اينجاست كه در هر مرحله اي شرايط و انتظارات موجود از جنبش تغيير مي كند و خواستهاي جديدي به وجود مي آيد.

به نظر رالف ترنر و لوئيز كيليان [1] هر جنبش از سه بعد مختلف به موفقيت مي نگرد و از اين لحاظ از ابعاد گوناگون نيز تحت فشار قرار مي گيرد:

1- بعد ارزشها [2] : جنبش از يك سو مي خواهد ارزشهايش را حفظ كند و از آنها عدول نكند و سازش نپذيرد.

2- بعد قدرت [3] : جنبش از سوي ديگر مي خواهد قدرتي به هم زند تا كاري انجام دهد يا اصلاحي صورت گيرد.

3- بعد مشاركت [4] : جنبش از سويي ديگر تحت فشار است كه هواخواهان موجود را از دست ندهد و هواخواهاني جديد جلب و جذب كند.

آنچه در يك جنبش مهم است توجه به تعادل و توازن ميان اين ابعاد است اگر چه البته الزامي ندارد كه هميشه توازني ميان اين سه جنبه حاصل آيد تا جنبش موفق گردد؛ چرا كه برخي جنبشها گرايش قوي به قدرت دارند و ساير جنبه ها برايشان اهميت چنداني ندارد؛ مثل حزب نازي آلمان. بعضي جنبشها امكان دارد هدفشان پياده كردن برنامه اي خاص يا اصلاحي خاص باشد. بنابراين افزايش تعداد اعضا يا كسب قدرت بطور مستقيم برايشان مسأله اي نيست؛ مثل جنبش خلع سلاح اتمي. بعضي جنبشها با كسب هر چه بيشتر اعضا راضي هستند و موفقيت آنها در داشتن هواخواهان زياد است؛ مثل برخي جنبشهاي مذهبي.» [5] .

باتومور، جامعه شناسي انگليسي معتقد است كه دو شرط كلي براي موفقيت جنبشهاي اجتماعي مهم تلقي مي شود. در وهله اول، لازم است كه اينگونه جنبشها دكتريني را تنظيم كنند كه توانايي برانگيختن شور و شوق و تعهد در مورد فعاليت سياسي مداوم داشته باشد. اين دكترين بايد در بردارنده تئوري اجتماعي باشد كه بتواند مسايل اصلي را توضيح دهد، هدفها و راه هاي رسيدن به آنها را روشن سازد و طرح كلي گونه هاي ديگر جامعه را ترسيم كند. دومين شرط مهم اين است كه در نقطه اي از گسترش خود گروه هاي سياسي سازمان يافته تر را ايجاد كند يا سازمانهاي سياسي موجود را كه مي توانند مستقيما درگير مبارزه براي كسب قدرت شوند و پس از به دست آوردن قدرت ظرفيت استفاده از آنها براي بازسازي جامعه وجود داشته باشد، براي اجراي مقاصد خود به كار گيرد يا تصرف كند. [6] .


پاورقي

[1] Turner and Killian, 1972: 250.

[2] Value Orientation.

[3] Power Orientation.

[4] Participation Orientation.

[5] محمدي، 186 - 185: 1368.

[6] باتومور، 63 - 62: 1368.