بازگشت

تعريف موضوع تحقيق


دانشمندان در تعريف جامعه شناسي به تعريفهاي متعددي اشاره كرده اند. يكي از تعريفهاي جامعه شناسي علم به پديده هاي اجتماعي و فرايندهايي است كه در نظام اجتماعي شكل مي گيرد. با توجه به اين تعريف، مي توان توجه خاص جامعه شناسي را به پديده ها و اموري معطوف دانست كه در حيات اجتماعي وجود دارد و از آن ميان هم به پديده جنبشهاي اجتماعي [1] اشاره كرد. با گذشت زمان بخوبي روشن مي شود كه موضوع جنبشهاي اجتماعي يكي از مباحث جديد در حوزه جامعه شناسي است كه ضرورت مطالعه آن به گونه اي است كه يكي از مباحث اساسي در اصول و مباني جامعه شناسي تلقي گرديده است.

در گام ابتدايي تحقيق، مناسب است به تعريف موضوع تحقيق (جنبشهاي اجتماعي) اشاره شود. لازم به يادآوري است كه مفاهيم جامعه شناسي، تعريفهاي گوناگوني دارد كه در اين باره به مهمترين تعريفها اشاره مي شود.

«جنبشهاي اجتماعي را مي توان كوشش جمعي براي پيشبرد منافع مشترك يا تامين هدفي مشترك از طريق عمل جمعي خارج از حوزه نهادهاي رسمي تعريف كرد. از آنجا كه ميان انواع گوناگون جنبش اجتماعي تفاوت وجود دارد اين تعريف بايد كلي باشد. بسياري از جنبشهاي اجتماعي خيلي كوچك هستند و شايد تعداد اعضاي آنها بيش از چند ده نفر نباشد. جنبشهاي ديگري ممكن است هزاران يا حتي ميليونها نفر را در برگيرد. بعضي از جنبشها در چارچوب قوانين جوامعي فعاليت مي كنند كه در آن حضور دارند؛ در حالي كه جنبشهاي ديگر به صورت گروه هاي غير قانوني يا زير زميني فعاليت مي كنند.» [2] .

«جنبش اجتماعي سازماني كاملا شكل گرفته و مشخص است كه به منظور دفاع و يا گسترش و يا دستيابي به هدفهاي خاصي به گروه بندي و تشكل اعضا مي پردازد.

هدفهاي جنبشهاي اجتماعي بسيار است يا به عنوان مثال مي توان از دگرگوني يا واژگوني نظم موجود گرفته تا موضوع منع مشروبات الكلي، منع مجازات اعدام و يا منع كاربرد سلاحهاي اتمي و شناسايي حقوق قانوني و سياسي زنان و غيره نام برد. وسايلي كه در جنبشهاي اجتماعي بدان متوسل مي شوند متفاوت است بطوري كه از تبليغات ساده و تحت فشار قرار دادن افكار اعضاي جامعه گرفته تا خشونت، مورد استفاده قرار مي گيرد؛ ولي به هر حال صرف نظر از هدفها و وسايل مورد استفاده، جنبش اجتماعي هميشه با اساس فكري جديد مشخص مي گردد.» [3] .

«مي توانيم جنبش اجتماعي را به طور كلي كوشش جمعي براي پيشبرد يا مقاونت در برابر دگرگوني در جامعه اي كه خود بخشي از آن را تشكيل مي دهد تعريف كرد» [4] .

«جنبش اجتماعي در مقايسه با حزب، خصلت كمتر سازمان يابنده دارد كه در آن امكان هيچ گونه عضويت منظم يا به آساني قابل تشخيص و يا چيزي مانند دفتر يا ستاد مركزي وجود نداشته باشد. تعلق داشتن به يك جنبش بيشتر مربوط به طرف داري از بينشي اجتماعي يا اصول اعتقادي خاص، بيان آن در بحثهاي سياسي روزانه و آماده بودن براي مشاركت در فعاليتهاي اتفاقي مثل تظاهرات خياباني است» [5] .

«جنبش به مفهوم هيجان، حركت در ميان مردم، نا آرامي، كوشش جمعي براي رسيدن به هدفي روشن، بويژه دگرگوني در بعضي نهادهاي اجتماعي است» [6] .

«جنبش اجتماعي يكي از مهمترين شكلهاي رفتار جمعي است كه تعدا كثيري از مردم در آن سازمان مي يابند و فعالانه شركت مي كنند تا در جامع نوعي دگرگوني ايجاد نمايند و يا از وقوع دگرگوني خاصي جلوگيري مي كنند.» [7] .

«جنبش اجتماعي وقتي پديد مي آيد كه گروهي از افراد به گونه اي سازمان يافته در صدد تغيير يا حفظ برخي از عناصر جامعه برآيند.» [8] .

با توجه به اين تعريفها مي توان مشخصات كلي جنبش اجتماعي را به قرار ذيل فهرست كرد:

1- جنبش اجتماعي نوعي رفتار جمعي است.

2- افراد در جنبش اجتماعي گونه اي نظم و سازمان دارند و جنبش سازماني كاملا مشخص و شكل گرفته است.

3- جنبش اجتماعي اساسا در ايجاد يا مقاومت، نسبت به تغييرات و دگرگوني اجتماعي مي كوشيد.

«تمامي جنبشهاي اجتماعي در برخي از ويژگيها با هم اشتراك دارند. اين ويژگيها عبارتند از هدفهاي مشترك، برنامه اي براي تحقق اين هدفها و يك ايدئولوژي. هر جنبش اجتماعي هدفهاي كاملا مشخص و جا افتاده دارد.آن جنبش اجتماعي كه بهبود وضع گروهي از مردم را در نظر دارد در صورتي موفق خواهد بودكه تغييراتي را كه دنبال مي كند به عنوان هدفهاي خود تعيين كند. برنامه هايي كه براي رسيدن به اين هدفها وجود دارد، ممكن است بسيار گوناگون باشند؛ از اعتصاب مسالمت آميز گرفته تا آدمكشي و تخريب اموال عمومي را در برمي گيرد. ايدئولوژي همان عاملي است كه اعضاي يك جنبش را گرد هم مي آورد. ايدئولوژي نه تنها بايد از اوضاع اجتماعي موجود انتقاد كند، بلكه بايد هدفهاي جنبش و روشهاي دستيابي به اين هدفها را روشن سازد» [9] .


پاورقي

[1] social Movements.

[2] گيدنيز، 672 - 671: 1373.

[3] گي روشه، 165 - 164: 1366.

[4] Turner and Killam, 1972: 246.

[5] باتمور، 56: 1368.

[6] Heberle, 1951: 6.

[7] محمدي، 172: 1368.

[8] کوئن، 315: 1370.

[9] همان.