بازگشت

احقاق حق


حال بايد با توجه به سخنان حضرت اباعبدالله، ميزان توجه ايشان به فلسفه اجتماعي اسلام را بررسي كنيم.

در واقع ايشان از هنگام امتناع ورزيدن از بيعت با يزيد تا شهادت، كه منازل و مواقف متعددي را طي كرده اند، سخناني دارند كه ماهيت قيام را بخوبي نشان مي دهد.

احياي معيارهاي حق و برگرداندن مدار جامعه از سمت باطل آشكارا در بيانات حضرت مورد توجه است، امام (ع) هنگام خروج از مدينه مي فرمايد:

«هر كس متابعت من كند و سخن حق از من قبول كند، سعادت و سلامت يابد و هر كس كه خودداري كند و از دايره اطاعت من بيرون رود، صبر كنم تا آن وقتي كه خداي تعالي ميان من و او حكم كند. [1]

در جهان بيني اسلام، «حق» شأن و منزلت والايي دارد و باطل، نابوده شونده و ميراست و اراده و مشيت الهي بر محو و نابودي باطل و تثبيت و جاودانگي حق است:

«يريد الله ان يحق الحق بكلماته و يقطع دابر الكافرين ليحق الحق و يبطل الباطل و لو كره المجرمون» انفال آيات 7 و 8 خداوند مي خواست كه حق را با كلمات خود جايگزين كند و دنباله كافران را ببرد تا حق را و باطل را تباه كند، اگر چه گناهكاران را ناخوش آيد.

بر اين اساس، رعايت حقوق انساني فوق العاده مورد تاكيد قرار گرفته و خيانت در حقوق عمومي خطرناكترين خيانتها دانسته شده است.

حضرت علي (ع) در خطبه 214 نهج البلاغه به موضوع حقوق اجتماعي پرداخته، ضمن بيان ويژگيهاي حق مي فرمايد:

«مهمترين حقوقي كه خداوند در اين عالم قرار داده، حق والي بر رعيت و حقوق رعيت بر والي است و اين حقوق را مايه نظام الفت و عزت قرار داده است.

اگر اين حقوق متبادل شود آن وقت حق مطلقا محتر مي گردد، كار دين درست مي شود؛ محيط و زمان اصلاح مي گردد. [2]

نكته اي كه در اينجا بايد آن اشاره كرد، «عدالت اجتماعي» و «رعايت حقوق» است. در واقع احقاق حقوق جز در پناه عدالت امكانپذير نيست و مقتضاي عدالت، رعايت استحقاقهاست، آن چنانكه در تعريف عدالت گفته اند: العداله اعطاء كل ذي حق حقه. عدالت اين است كه حق هر صاحب حقي به خودش برسد. [3] .

أميرالمؤمنين (ع) مهمترين نوع حق را در باب حكومت دانسته اند به گونه اي كه اصلاح دين و احقاق حق را بطور كلي منوط به اصلاح حقوق حاكم و والي نسبت به مردم و بالعكس دانسته اند. سيدالشهدا نيز بزرگترين باطل را حكومت جور، و ضروري ترين حق را به پا داشتن حكومت عدل دانسته اند. ايشان در مطالبي كه خطاب به مروان در مدينه فرمود: آشكارا به اين امر اشاره كرد:

«اي مروان يزيد كيست كه تو مرا به بيعت با او مي خواني؟ حال اينكه مي داني يزيد مردي شرابخوار و فاسق است. سخني نا انديشيده و قبيح گفتني... اي دشمن خداي، نمي داني كه ما اهل بيت رسول خداييم و هميشه حق بر زبان ما رفته است؟ من از جد خويش محمد رسول الله (ص) شنودم او گفت... خلافت حرام است بر آل ابي سفيان و بر طلقا [4] » احياي سنت و سيره نبوي و علوي

حضرت در نامه اي خطاب به رؤساي بصره مي فرمايند: اناادعوكم الي كتاب الله و سنة نبيه فان السنة قداميت و البدعة قد احييت. من مي خواهم بدعت را از بين ببرم. سنت را احيا كنم. زيرا سنت را ميرانده بدعت را زنده كرده اند. [5] .

در اينجا دعوت به احياي سنت پيامبر شده است. بايد توجه داشت كه سنت پيامبر به مجموعه قول و فعل و روش پيامبر اطلاق مي شود:

سنت جز قول و فعل پيامبر - شيوه كار اجتماعي، روش عمل استراتژي مبارزه فكري - اجتماعي و چگونه آغاز كردن و از كجا آغاز كردن، چه نقشه اي را براي انجام مسئوليت اعتقادي و تحقق هدفهاي اسلامي در جامعه اسلامي تعقيب كردن (است) كه بعد سوم سنت است. [6] .

حضرت تعبيرهاي ديگري هم دارند كه آشكارا احياي سيره علي (ع) را بيان نموده اند ايشان در هنگام عزيمت از مدينه به جانب مكه در وصيت به برادر خود محمد حنفيه فرمودند:

«من نه از روي خودخواهي و يا براي خوشگذراني و نه براي فساد و ستمگري از مدينه خارج مي گردم بلكه هدف من امر به معروف و نهي از منكر و خواسته ام از اين حركت اصلاح مفاسد است و احيا و زنده كردن سنت و قانون جدم رسول خدا (ص) و راه و رسم پدرم علي بن ابي طالب (ع) است.» [7] .

امام خود در اين كلام اشاره مي كند كه من به قصد ظلم و فساد (كه فساد ناشي از ظلم است) قيام نكرده ام بلكه به نيت اصلاح امت جدم پيامبر اسلام و احياي سيره نبوي و علوي دست به نهضت زدم.

حال بايد ديد، سنت و سيره نبوي و علوي چه بوده است؟ آيا جز بر مدار اقامه عدل و احقاق حق در بين مسلمين استوار بوده است؟ وقتي حضرت از مكه خارج مي شوند و حر، مانع ادامه حركت ايشان مي شود، نامه اي به شرح ذيل براي جماعتي از بزرگان كوفه مي نويسند:

اما بعد، دانسته ايد كه رسول خدا فرموده است كه هر كس سلطاني ستمكار ببيند كه حرام خداي را حلال داند، عهد باري تعالي را بشكند؛ سنت پيغمبر او را خلاف كند و در ميان بندگان خداي تعالي به ظلم و گناه زندگي كند، (اگر) كردار آن سلطان را نيكو داند و بر كردار او انكار نكند، سزاوار باشد كه خداي تعالي او را در آتش دوزخ آرد. [8] .

از اين جمله استنباط مي شود كه اين انحراف خطرناك، كه جامعه اسلامي را مشرف به مرگ كرده، انحراف در رهبري جامعه است آن گونه كه واجبات دين را ناديده بگيرد و محرمات الهي را ترويج كند و جور و ستم را مبنا و شيوه زمامداري خود قرار دهد. اين امر ناظر به اهميت فلسفه اجتماعي اسلام در نگرش اصلاح طلبانه حضرت اباعبدالله است.

امام خميني در اين باب مي فرمايد:

امروز مطلب مهم است از مهماتي كه جان بايد پايش داد، همان مهمي است كه سيدالشهدا جانش را داد برايش، همان مهمي كه پيغمبر اسلام بيست و سه سال زحمت برايش كشيد؛ همان مهمي است كه حضرت امير سلام الله عليه هيجده ماه با معاويه جنگ كرده در صورتي كه معاويه دعوي اسلام مي كرد؛ دستگاه جائر بود بايد به زمينش بزند، آنقدر از اصحاب بزرگوارش را به كشتن داد، آنقدر از اينها را كشت براي چه؟ براي اينكه اقامه حق بكند؛ اقامه عدل بكند. [9] .

بررسي حد فاصل وفات پيامبر تا قيام حضرت سيدالشهدا و نهايتا شهادت او نشان مي دهد كه با قدرت يافتن بني اميه، اساس جامعه اسلامي بر ظلم و بي عدالتي بنا نهاده شده و اين امر رخنه و خلل جبران ناپذيري در اسلام ايجاد كرده است.

أميرالمؤمنين علي (ع) در خطبه هاي 97/92 و 107 نهج البلاغه، ويژگيهاي فتنه بني اميه را بيان مي كند و از آن به «اخوت الفتن» تعبير مي كند يعني ترسناكترين فتنه ها؛ چرا اين فتنه اين قدر مهم و قابل توجه است؟ زيرا به بيان أميرالمؤمنين (ع) در خطبه 107 (و لبس الاسلام لبس الفرومقلوبا) يعني اسلام را مي پوشند اما واژگونه. اسم مسلماني وجود دارد امام رسم مسلماني ناديده گرفته شده است. ايجاد طبقات و از بين رفتن مساوات و مخالفت عملي با اسلام در جامعه اسلامي مشهود است. [10] .

حال در اين زمان كه كيان اجتماعي اسلام در معرض نابودي است چه بايد كرد؟ قيام. اين حكم، ضامن زنده شدن اسلام است؛ در حالي كه مشرف به مرگ شده است.

امام حسين (ع) قيام كرد تا آن واجب بزرگي را كه عبارت است از تجدد بناي نظام و جامعه اسلامي انجام دهد... اين از طريق قيام و امر به معروف و نهي از منكر است و خود مصداق بزرگ امر به معروف و نهي از منكر است. [11] .

امام در جواب به نامه اهل كوفه اين گونه نگاشت:

با مسلم بيعت كنيد و ياري دهيد او را. فرومگذاريد كه امامي كه بر كتاب خداي تعالي كار كند و عادل و عالم باشد با امامي كه ظالم و فاسق باشد برابر نيايد. [12] .

بنابراين آشكارا مي توان گفت احياي عدالت اجتماعي در جامعه اسلامي، اصل اساسي قيام حضرت اباعبدالله است. در واقع، آنچه حضرت اشاره كرده اند كه خروجشان براي امر به معروف و نهي از منكر بوده، به پا داشتن عدالت است.

يك وقت هست كه موضوع امر به معروف و نهي از منكر است، موضوعي است كه اسلام براي آن اهميتي بالاتر از جان و مال و حيثيت انسان قائل است. (وضعيت) در سر حد به خطر افتادن عدالت است كه قرآن صريح مي گويد هدف انبيا برقراري عدالت در اجتماع بشري است... مسأله ظلم و عدالت - اصل و محور زندگي بشريت است... الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يناهي عنه؟ ليرغب المومن في لقاء الله محقا

آيا نمي بينيد به حق عمل نمي شود؟ آيا نمي بينيد قوانين الهي پايمال مي شود؟ آيا نمي بينيد اين همه فساد پيدا شده و احدي نهي نمي كند و احدي هم بازنمي گردد در چنين شرايطي يك نفر مؤمن بايد از جان خود بگذرد و لقاي پروردگار را در نظر بگيرد [13] .

اين است كه حسين (ع) تداوم بخش راه و شيوه انبيا در متن جامعه اسلامي، و او وارث و ميراثدار احياي فلسفه اجتماعي دين است كه در زمانها و زمينهاي مختلف به وسيله برگزيدگان خداوند، يك جريان پيوسته جهت داري به وجود آورد و سلسله واحدي تشكيل داده است كه از آغاز بشريت تا پايان جهان و آخر الزمان ادامه دارد.

سلام بر تو اي وارث آدم: برگزيده خدا

سلام بر تو اي وارث نوح، پيامبر خدا

سلام بر تو اي وارث ابراهيم: دوست خدا

سلام بر تو اي وارث موسي: همسخن خدا

سلام بر تو اي وارث عيسي: روح خدا

سلام بر تو اي وارث محمد: محبوب خدا

سلام بر تو اي وارث علي: ولي خدا [14] .


پاورقي

[1] ابن اعثم کوفي، قيام امام حسين (برگزيده از کتاب الفتوح) ترجمه محمد بن احمد مستوفي، هروي، ص 17.

[2] مطهري، مرتضي، حکمتها و اندرزها، ص 117.

[3] مطهري، مرتضي، بيست گفتار، ص 110.

[4] ابن‏اعثم کوفي، همان، ص 10.

[5] خامنه‏اي، علي (مقام معظم رهبري)، خطبه‏هاي نماز جمعه در عاشوراي 1374، مورخ 19 /3 / 74.

[6] شريعتي، علي، م آثار 26 ص 204 - 205.

[7] سخنان حسين بن علي از مدينه تا کربلا - محمد صادق نجمي، ص 37.

[8] ابن‏اعثم کوفي، همان ص 61 و 60.

[9] موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، همان ص 60.

[10] براي شناخت چگونگي تغيير ارزشهاي بنيادين جامعه اسلامي در زمان بني‏اميه و بويژه يزيد بن معاويه روجوع کنيد به شهيدي، جعفر، پس از 50 سال و مطهري، مرتضي، حماسه حسيني ج 1، بخش سوم تحليل جامعه زمان امام حسين (ع) نشان مي‏دهد در زمان يزيد حتي ظاهر احکام اسلامي نيز محترم نبود.

[11] خامنه‏اي، علي (مقام معظم رهبري)، همان.

[12] ابن‏اعثم کوفي، همان، ص 23.

[13] مطهري، مرتضي حماسه حسيني، ج 2، ص 133، 129.

[14] شريعتي، علي، مجموعه آثار 19، ص 14 و 15.