بازگشت

فلسفه اجتماعي اسلام


بنابراين، منظور از فلسفه اجتماعي اسلام، بينش و ديدگاهي است كه اسلام در باب اصول و قواعد اصلي تشكيل و تثبيت جامعه ارائه مي دهد.

فلسفه اجتماعي اسلام، طرز تلقي و نگرش دين را نسبت به مباني زندگي اجتماعي نشان مي دهد و بر اين اساس اينكه جامعه چگونه بايد باشد بيان شده است.

يكي از امتيازات و برجستگيهاي اسلام، دارا بودن و بينش اجتماعي است؛ يعني توجه به ارتباط محكم و كامل «سعادت فرد» با «صلاح جامعه».

بر اساس اين بينش، بذر كمال انسان در متن حيات اجتماعي سالم و در بستر نظام صحيح اجتماعي، امكان رشد و نمو دارد و جز با «اصلاح جامعه» نمي توان به حيات طيبه نائل شد و تعاليم اسلام در ابعاد اجتماعي بر اين جهت و بر اين مدار تعيين شده است اساسا اسلام، هدف كلي اديان آسماني را برقرار كردن «عدالت» مي داند.

«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط... حديد آيه 25

بيگمان پيامبران خويش را با دلايل روشن فرستاديم و با ايشان كتاب و مقياس حق نازل كرديم براي اينكه مردم به عدالت قيام كنند» [1] .

حقيقت فلسفه اجتماعي اسلام، در اين مسأله نهفته است پايه و مبناي زندگي اجتماعي و اساس مقررات بر عدالت استوار شده است. «عدل» ناموس بزرگ الهي است كه در متن آفرينش ساري و جاري است.

پذيرش عدالت به عنوان ناموس خلقت به اين معناست كه در تنظيم و تصيحيح روابط اجتماعي نيز نقش اساسي دارد و در جامعه بايد اجرا گردد تا ساختمان اجتماع پايدار و مستحكم بماند؛ بر اين اساس، «اقامه عدل» و به پا داشتن عدل در جامعه و تلاش براي تحقق «عدالت اجتماعي نه عدالت فردي» در آيه فوق مورد تأكيد است.

«عدل، صفتي است كه بازدهي اجتماعي، دارد؛ به جامعه تمنا مي بخشد و حركت اجتماعي، بيش از هر صفت ديگر به عدل شديدا نياز دارد». [2] .

البته عدالت، هدف غايي فرستادن پيامبران نيست، اما براي دستيابي انسان به هدفهاي عالي پيامبران، ضروري و «هدفي» واسط قلمداد مي شود؛ به عبارت ديگر دستيابي به هدفهاي اديان و اسلام، متوقف به اصلاح جامعه است و حذف بعد اجتماعي دين و عدم توجه به تعليمات اجتماعي آن و تنزيل تعاليم اسلام به عرصه زندگي فردي، مانع تحقيق قطعي اهداف اسلام است.

«مطمئنا اوضاع عمومي و بود و نبود عدالت اجتماعي در ايمان مردم و اخلاق مردم و حتي در افكار و عقايد مردم تأثير دارد. در هر سه مرحله (اهداف و دستورات ديني) تأثير دارد هم در مرحله فكر و عقيده، هم مرحله خلق و ملكات نفساني و هم مرحله عمل. [3] .».

از نظر اسلام «رمز حيات جامعه اسلامي» و راز بقاي آن اين استكه بر محور عدالت بچرخد و اگر يك جامعه، متعادل و بر مبناي عدل نباشد قابل دوام نيست و اگر ظلم و اجحاف و نتيجه تفاوتها و پست و بلنديها و ناهمواريها در جامعه اي پيدا شد آن جامعه باقي نمي ماند هر چند مردمش به حسب عقيده مسلمان باشند. بر مبناي بينش قرآن، هلاكت و مرگ اقوام بر اساس انواع ظلم و تبعيض بوده است. [4] .

در اقامه و به پا داشتن عدالت، تأكيد اساسي اسلام بر اين است كه اگر مجاري قدرت و حكومت كه به منزله شيرازه و خمير مايه جامعه اسلامي است بر مبناي ظلم باشد و حكومت در دست انسانهاي نالايق و غير شايسته باشد، به گونه اي كه تبعيض و نابرابري و ظلم فردي و اجتماعي را روا بدانند. سرنوشت جامعه اسلامي جز هلاكت و انحطاط و نابودي نخواهد بود؛ هر چند افراد به تنهايي در تلاش براي رسيدن به صلاح و سداد باشند و ظاهر اسلام در جامعه نماگر آن باشد.

بطور خلاصه خارج شدن حكومت از مبناي عدالت به متروك و مغفول ماندن اهداف اسلام منجر خواهد بود.

تمام انبيا براي اصلاح جامعه آمده اند، تمام و همه آنها اين مسأله را داشتند كه فرد بايد فداي جامعه بشود. فرد هر چقدر بزرگ باشد، بالاترين فرد كه ارزشش بيشتر از همه چيز است در دنيا، وقتي كه با مصالح جامع معارضه كرد اين فرد بايد فدا بشود. سيدالشهدا روي همين ميزان آمد و رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا كرد كه فرد بايد فداي جامعه بشود. جامعه بايد اصلاح بشود. «ليقوم الناس بالقسط» بايد عدالت در بين مردم در جامعه تحقق پيدا بكند. [5] .

پس در فلسفه اجتماعي اسلام، عدالت و بويژه عدالت در روابط بين حاكمان و مردم جلب توجه مي كند و مهمترين جنبه عدالت اجتماعي در عادل بودن امامان و واليان جامعه مد نظر قرار گرفته است.


پاورقي

[1] مطهري، مرتضي، تکامل اجتماعي انسان در تاريخ، ص 78 - 79.

[2] صدر، محمد باقر، سنتهاي تاريخ و فلسفه اجتماعي در مکتب قرآن، ص 239.

[3] مطهري، مرتضي، بيست گفتار ص 79 - 80 در پنچ گفتار اول اين کتاب بحث گسترده‏اي در باب عدالت اجتماعي شده است.

[4] صدر، محمد باقر، همان، ص 88.

[5] مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، تبيان دفتر سوم «قيام عاشورا در کلام و پيام امام خميني»، ص 37.