بازگشت

قيام يحيي بن زيد


پس از به شهادت رسيدن زيد، فرزندش يحيي با تني چند از يارانش به شرق ايران عقب نشست و با پيوستند طرفداران خاندان پيامبر به وي، آماده قيام و گرفتن انتقام از حكام فاسد و ستمگر اموي گرديد. قيام وي در خراسان به سال 135 همزمان با مرگ هشام و روي كار آمدن وليد بن يزيد بن عبد الملك (125-126) بوده است. وي با ياران اندك خويش در ابتدا پيروزيهايي چشمگير به دست آورد اما گسيل نيروهاي فراوان از طرف حاكم خراسان و فرماندهان مشهور اموي كار را بر طرفداران وي سخت كرد و يحيي در اثناي جنگ به شهادت رسيد. حاكم اموي جسد يحيي را در جوزجانان به دار آويخت و سرش را به شام نزد خليفه فرستاد.

قيام يحيي و شهادتش بر طرفداران خاندان پيامبر و علويان در شرق سرزمينهاي اسلامي بويژه خراسان افزود و نفرت مردم خراسان را به خاندان اموي دو چندان كرد به گونه اي كه وقتي ابومسلم در خراسان قيام كرد و سرزمين خراسان را از دست حاكم اموي نصر بن سيار آزاد ساخت براي پاسخگويي به خواست مردم نخست جسد يحيي را با احترام از دار پايين آورد و با حرمت به خاك سپرد و قاتلان يحيي را به قتل رسانيد و سپس مدت يك هفته براي يحيي مراسم عزاداري بر پاي داشت و نيز فرزندان پسري را كه به مدت يكسال در خراسان به دنيا آمدند زيد و يحيي نام نهادند. [1] .

البته ناگفته نماند كه ايرانيان خيلي پيشتر از اين، حضور خود را در قيامهايي كه براي خونخواهي امام حسين (ع) به پا شده بود، مثل مختار، نشان داده بودند. ميتوان گفت عكس العمل ايرانيان در برابر قيام عاشورا سريع و ممتد بوده است؛ حتي عباسيان انعكاس قيام عاشورا و محبوبيت خاندان پيامبر را در ميان ايرانيان دريافته از آن به نفع خود سود جستند.

عباسيان رنگ سياه را شعار خود قرار دادند تا به مردم مسلمان بويژه خراسانيان كه در غم و اندوه فرزندان پيامبر - امام حسين (ع) - زيد و يحيي - به سر مي بردند پاسخ مثبت دهند.

بني عباس پس از به قدرت رسيدن - (با كمك ايرانيان) خود را خونخواهان فرزندان پيامبر معرفي ميكردند و حتي سفاح پس از امان دادن به سليمان بن هشام بن عبد الملك و دو فرزندش با قرائت شعري كه در آن به خون به ناحق ريخته شده حمزة بن عبدالمطلب، حسين بن علي و زيد ابن علي، به وسيله بني اميه اشارت داشت، به رغم امان خويش، دستور قتل امويان مجلس را صادر كرد و نيز به انتقام خون فرزندان پيامبر اشاره كرد. مسعودي مينويسد:

«... آنگاه سفاح گفت: ديگر اهميت نميدهم كه چه وقت مرگم فرا رسد كه به انتقام حسين و برادرانش دويست كس از بني اميه را كشته ام و باقيمانده جسد هشام را به تلافي عمويم زيد سوزانده ام...» [2] .

اين چنين بني عباس از اوضاع حاكم بر جامعه در به قدرت رسيدن خويش بهره جستند، اما همين كه بر اريكه قدرت تكيه زدند و پايه هاي قدرت خويش را استوار و محكم يافتند بيش از همه بر فرزندان پيامبر تاختن آوردند و در نابودي آنان بسي كوشيدند و شايد بتوان گفت اينان كمتر از خلفاي سلف خويش (بني اميه) نسبت به خاندان پيامبر دشمني و خشونت روا نداشتند.

ايرانيان نيز بلافاصله نيرنگ عباسيان را دريافتند و در پي هدف مقدس خود و پيروي از اسلام اصيل و خاندان اهل بيت درآمدند به گونه اي كه از اين پس شهرهايي چند كانون تشيع شد؛ از جمله نيشابور، هرات، جوزجانان، غور، سبزوار، ري، قم، آمل، ساري، بلاد ديلم و بعضي از شهرها و سواد قومس و قهستان.

و در اين ميان شهرهايي مانند «ري» كانون اصلي و مسلحانه مبارزات شيعيان عليه بني عباس به شمار مي آمد.


پاورقي

[1] مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 216.

[2] مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 213.