بازگشت

فرود در كربلا


از اين به بعد، صحنه ها عوض مي شود و افراد خشن و بي ادبي مأمور «انجام وظيفه!» مي شوند. مردي كه از طرف ابن زياد، نامه براي حر آورده كه امام حسين عليه السلام را در سرزمين بي آب و علفي متوقف سازد، هنگام ورود، بدون آنكه به امام سلام و اعتنا كند، مأموريت خود را به حر ابلاغ كرد. وي علاوه، مأموريت داشت كه مراقب حر باشد. اين مأموريت، حكايت از آن دارد كه گزارش هايي راجع به نرمش هاي حر به ابن زياد رسيده بود. اين مأمور با «زهير بن قين» آشنايي داشت. زهير به او گفت:

- الهي بميري! اين چه كاري است كه در پيش گرفته اي؟

- از امام خود پيروي و به بيعت خويش وفا مي كنم.

- نه چنين است. خود را هلاك كردي و براي خود ننگ خريدي. امام تو از آنهاست كه خدا درباره شان فرموده: «و جعلناهم ائمة يهدون الي النار...» [1] .


حر كه خود تحت نظر قرار گرفته بود، امام را مجبور به توقف كرد. زهير به امام گفت: جريانات بعدي سخت تر خواهد بود و اگر همين جا با اين عده بجنگيم آسانتر از جنگ با عده فراواني است كه بعد از اين خواهند آمد. امام فرمود: «من به جنگ آغاز نمي كنم» و فرود آمد.

اين جريان كه در روز دوم محرم سال 61 هجري اتفاق افتاد، فاجعه ي عاشورا را به دنبال داشت. گزارش فوق، كه صحنه اي از رويه ي مسالمت آميز امام را براي ما مجسم مي كند، در عين حال، اين سؤال را پيش مي آورد كه چرا امام براي جلوگيري از خطرات آينده، از هم اكنون به پيشگيري دست نزد؟! و آيا اين، خود يك نوع تسليم در برابر دشمن نبود؟!

جواب اين سؤال، بسيار روشن است: امام كه براي جنگ نيامده بود! او به طوري كه گفتيم: طبق دعوت قبلي و به مقتضاي وظيفه ي وجداني، شرعي و اخلاقي، به كوفه مي آمد؛ و تازه او اگر دست به جنگ مي زد، با شرايطي كه موقعيت سوق الجيشي او داشت؛ با كنترل راه ها و قطع عبور و مرور، به هيچ وجه احتمال پيروزي نداشت. از كربلا تا كوفه راهي نيست، فوري براي سركوبي او لشكر مي آمد و قواي او را در هم مي شكست، آنگاه چه مي شد؟ همه جا سخن از آن مي رفت كه وي بدون ارزيابي نيروي خويش و تنها بر اثر يك هيجان آني و بدون تدبير دست به جنگ برده است؛ ولي او شروع به جنگ نكرد و تا آخر نيز بر همين شيوه عمل كرد و در روز عاشورا نيز، براي دفاع از جان و حرم خويش مي جنگيد.


پاورقي

[1] قصص / 41.