بازگشت

امام حسين و ولايت عهدي يزيد


اينك لازم است، عكس العمل او در برابر مسأله ولايت عهدي يزيد ملاحظه كنيم [1] پيش از ورود به مسئله ولايت عهدي يزيد، چند سطري در معرفي او مي نگاريم:

«يزيد در سال 26 در زمان عثمان متولد شد، مادرش «ميسون» نام داشت. وي داراي طبع شعر و فصاحت و بلاغت بود. مادرش كه زندگي در كاخ را دوست نداشت، با پسرش به صحرا رفت و بچه در صحرا، به شكار دوستي و تربيت دام خو گرفت؛ ولي چون در خانواده ي اشرافي بزرگ مي شد، اين همه موجب مزيد هوسراني او شد؛ لذا شعرا را در انجمن هاي ميخواري دعوت مي كرد و كار شكار و سگ بازي، او را از امور مملكتداري بازمي داشت. وي ميموني به نام «ابوخيس» داشت كه لباس هاي رنگارنگ به او مي پوشانيد و گاهي بر پشت ماده خر سوارش مي كرد و در


ميدان هاي اسب دواني مي آورد. مورخين در اينكه يزيد هوسران و باده گسار بود، هيچ اختلاف ندارند. وي در جنگ قسطنطنيه خود را در بين راه به بيماري زد و بعد كه شنيد لشكريان بي آذوقه شده اند، اين اشعار را خواند:



ما ان ابالي بمالاقت جموعهم

بالفرقدونة من حمي و من موم



اذا اتكأت علي الانماط مرتفقا

بدير مران عندي ام كلثوم



يعني: من باك ندارم در «فرقدونه» بر سر لشكريان تب و طاعون آيد. من بر پشتي هاي نرم در «دير مران» تكيه مي دهم و همنشين من «ام كلثوم» است. اين شعر نيز از اوست:



اقول لصحب ضمت الكأس شملهم

وداعي صبابات الهوي يترنم



خذوا بنصيب من نعيم و لذة

فكل و ان طال الهدي يتصرم



من به همنشينان خود كه جام شراب، جمعشان را به هم پيوسته و آن كسي كه به كشش هاي هواها مترنم است همي گويم كه از نار و نعمت و لذت بهره گيريد كه همه - گر چه به طول انجامد - پايان مي پذيرد.

و در عين حال تعجب از امثال سيوطي و غزالي است كه از چنين مرد پليدي طرفداري كرده اند. و «عبدالمغيث بغدادي» نيز كتابي در فضيلت يزيد نوشته كه «ابن جوزي» آن را جواب داده است. «كشيش لا مانيس» هم كتابي به طرفداري از يزيد نوشته است.

باري: معاويه در يك سفر حج به منظور زمينه سازي براي ولايت عهدي يزيد از مكه به مدينه آمد و پس از مذاكراتي كه با عايشه، ابن زبير، ابن عمر، ابن ابي بكر انجام داد، امام حسين عليه السلام و ابن عباس را خواست و با آنان در مجلسي به مذاكره پرداخت. وي پس از بيانات مفصل، از ابن عباس خواست سخن گويد؛ امام عليه السلام اشاره كرد كه مي خواهد سخن بگويد و آنگاه پس از حمد و ثناي الهي و درود بر رسول خدا صلي الله عليه و آله چنين گفت:

«آنچه درباره كمالات يزيد و لياقت او براي زمامداري امت محمد صلي الله عليه و آله گفتي، فهميدم! تو مي خواهي مردم را درباره ي يزيد به اشتباه اندازي. گويي كسي را از پس


پرده وصف مي كني و يا از كسي كه غايب است، تعريف مي كني! يا خودت علم خاصي داري كه از آن خبر مي دهي! يزيد، خود مي تواند ما را به حدود رأيش رهنمون باشد. براي يزيد، همان برنامه را برگزين كه خودش برگزيده: با سگها بازي كند و با دختران به كبوتر بازي بپردازد و با خوانندگان بنوازد و انواع لهويات مرتكب شود!... و از اين قصد، صرف نظر كن و بيش از اين «وزر» اين خلق را پيش خدا مبر! به خدا سوگند در جور و ظلم و باطل غوطه ور شدي و جام ها را پر كردي. حالا ديگر تا مرگ يك چشم به هم زدن بيشتري نداري. هر كاري كني براي روز قيامت محفوظ خواهد ماند. و در آنجا فرار گاهي نخواهي داشت.»

معاويه بار ديگر با پسران ابوبكر و عمر و زبير صحبت كرد و پس از سه روز به مسجد آمد و در زمينه بيعت، با مردم سخن گفت.

امام عليه السلام برخاست و فرمود: «به خدا كسي را كه خودش و پدرش و مادرش از يزيد بهتر است، ترك كردي. معاويه گفت: مثل اينكه خودت را مي گويي؟ امام فرمود: «آري خدايت به صلاح آورد!»

معاويه گفت: حالا به تو مي گويم: اينكه گفتي: «بهتر از او» البته مادر تو بهتر از مادر اوست. اگر مادر تو يك زن عادي قريش هم بود از زن هاي ديگر قريش بالاتر بود، در حالي كه دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله بود و در دين و سابقه برتري داشت و اما پدر تو با پدر او پيش خدا به محاكمه رفتند و خدا به نفع پدر او و بر ضرر پدر تو حكم كرد.!...

امام فرمود: «همين در ناداني تو بس است، نزديك را ديدي و بر آينده ترجيح دادي!»

معاويه گفت: «و اما اينكه گفتي خودت بهتر از اويي، به خدا يزيد براي امت بهتر از توست!»

امام پاسخ داد: «اين ديگر تهمت و زور است! يزيد شارب الخمر و بازيگر، بهتر از من است؟!...»

معاويه گفت: پسر عمويت را دشنام مده اگر نام تو پيش او برده شود به تو دشنام نمي دهد.


معاويه آنگاه به مردم رو كرد و گفت:

«مردم! شما مي دانيد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله از دنيا رفت، در حالي كه كسي را به خلافت برنگزيد. [2] مسلمان ها چنين ديدند كه ابوبكر را خليفه كنند. بيعت او بيعت هدايت بود. او به كتاب خدا و سنت پيغمبر صلي الله عليه و آله عمل كرد و بعد از خود، عمر را برگزيد و عمر به هنگام وفات، رأيش اين شد كه مسأله را در شوراي شش نفري قرار دهد و بنابراين ابوبكر كاري كرد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله نكرده بود و عمر كاري كرد كه ابوبكر نكرده بود و همه به نفع مسلمين و براي صلاحديد مسلمان ها كار كردند. من هم اينك نظرم اين است كه به منظور رفع اختلاف بين مسلمين و با ديده ي انصافي كه مردم را مي نگرم، براي يزيد بيعت گيرم...»


پاورقي

[1] مطالب مربوطه از الغدير، استفاده شده است.

[2] اين گفته که يک بار هم از زبان ابن‏زبير آمده، به وضوح، با واقعه «غدير» در تضاد است.