بازگشت

پيغمبر در كودكي از حسنين بيعت گرفت


معني بيعت با يك كودك 8 - 7 ساله، تلقين شخصيت اجتماعي و سياسي، به رسميت شناختن فكر و ايده ي اوست. بدين ترتيب، امام حسين از اوان كودكي وارد مسايل سياسي - اجتماعي شد و با استعداد ذاتي و هوش سرشاري كه داشت در مسايل، اظهار نظر مي كرد. وي ده ساله بود كه در مسجد با عمر به گفتگو پرداخت و به گفته ي او اعتراض كرد؛ وقتي عمر خود را «اولي بالمؤمنين» خواند، فرياد زد: «از منبر جدم پايين بيا و بر منبر جد خودت برو.» [1] .

اين گفتگو نشانه ي قدرت روحي و شخصيت امام در سنين كودكي است و


پيداست كودكي اين چنين، در بزرگي وزنه ي سياسي خواهد يافت؛ مخصوصا آنكه پدر، او و برادرش را مأموريت هاي سياسي مي داد تا در اين مرحله ورزيده تر شوند: وقتي ابوذر، به ربذه تبعيد مي شد، از طرف پدر مأموريت يافت كه به اتفاق برادر بزرگش، امام حسن عليه السلام به مشايعت او روند. اين مشايعت و تجليل از يك مرد انقلابي مخالف حكومت، چهره ي مخالف او را در برابر عثمان نشان مي دهد و گفتار متين و پرمايه ي او كه در فصل سوم اين كتاب گذشت، نمودار تاييد همه جانبه ي مبارزات ابوذر، بر ضد حكومت وقت است. همان گونه كه در فصل ششم گذشت، امام علي بن ابي طالب عليه السلام در زمان عثمان، واسطه بين حكومت و امت بود؛ ولي ناگفته روشن است كه وي با اجحاف كاري ها و كارهاي خلاف اسلام، موافق نبود و در عين حال در قضيه ي قتل عثمان، حسنين عليهماالسلام را براي دفع شورشيان به در خانه ي او فرستاد. امام حسين عليه السلام در اين صحنه، طغيان يك امت ستم كشيده و زجر ديده را بر ضد فساد و قوم و خويش بازي و خاصه خرجي مشاهده كرد و از نزديك مشاهده فرمود كه يك امت عاصي، چگونه سر از پا نشناخته و بدون توجه به نصايح و اندرزهاي ملايم، كار خود را مي كند.

بدين ترتيب اگر حسنين عليهماالسلام نتوانستند جلوي قتل عثمان را بگيرند، ولي روحيه ي متلاطم و غير قابل كنترل مردم را در برابر خلافكاري هاي حكومت، مشاهده كردند و اين صحنه ها براي كسي كه فردا بايد در شؤون مردم دخالت كند، لازم و ضروري است.

او به طوري كه گذشت، در جبهه هاي جنگي داخلي، با پدر و برادر بزرگش شركت داشت و از نزديك به گفتار و كردار مخالفين پدرش واقف شد. او براي خاموش كردن آتش هايي كه جاه طلبي هاي طلحه و زبير و كينه هاي خانوادگي و ديرينه و دشمني هاي ديني و قبيلگي معاويه و نادانيها و تعصبات خوارج، روشن كرده بود، صميمانه با پدر و برادر همكاري كرد و ريشه هاي جان او در اين صحنه ها با دشمني مظاهر ناپاك و افكار آلوده ي محيط آميخته شد.

در خطبه اي كه وي خطاب به مردم كوفه، هنگام اعزام قوا به شام ايراد كرد، او


را در چهره ي يك رهبر انقلابي جنگي كه در عين صلابت و تصميم راسخ، از متانت و درايت كافي هم برخوردار است، مشاهده كرديم و اينها همه مي رساند كه امام حسين عليه السلام تحت تربيت مستقيم پدر، مردي ورزيده و فهميده، مصمم و محكم، دانا و توانا شد كه لياقت داشت روزي عهده دار زمامداري مسلمين شود. امام عليه السلام پس از مرگ پدر با برادر همكاري نزديك داشت و برخلاف آنچه پاره اي از نويسندگان مي گويند با رأي برادر در مسأله صلح، مخالف نبود و از تعريف هاي فراواني كه وي درباره ي برادر بزرگش امام حسن عليه السلام مي فرمود، با توجه به صداقت و ايماني كه در گفته هاي ائمه ي معصومين عليهم السلام، همه جا نمودار است، رأي او در اين زمينه استنباط مي شود.


پاورقي

[1] تاريخ الحسين، صص 24 - 25.