بازگشت

موقعيت اجتماعي


خاندان بني هاشم كه شاخه اي از قريش بودند، قبل از رسالت پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله، در مكه نفوذ فراوان داشتند. پيغمبر نيز در اواخر عمر، تمام منطقه حجاز را به قبضه ي خويش درآورده بود. نفوذ معنوي و موقعيت خاص رسول خدا صلي الله عليه و آله نيز دل هاي مردم را تسخير كرده بود. امام علي بن ابي طالب عليه السلام و فاطمه ي زهرا عليهاالسلام هر كدام به نوبه خود، داراي موقعيت هاي بسيار ارزنده بودند. هيبت و جلال امام حسن مجتبي عليه السلام نيز زبانزد دوست و دشمن بود. امام حسين عليه السلام از همه ي اين موقعيت ها، طبعا كسب موقعيت كرده بود و مردي چون او در اجتماع اسلامي آن روز، بهترين و
عاليترين شخصيت اجتماعي را دارا بوده است.

از سوي ديگر به دليل فضايل اخلاقي و راه و رسم خوش و سلوك شايسته اي كه با مردم داشت - و شمه اي از آن را در فصل دوم مطالعه كرديم - دلها را به خود جذب مي كرد و حكومت بر قلوب داشت.

او، كه از چهره اي دلپذير و جذاب و صدايي پر طنين و دلنشين برخوردار بود، هركس را فريفته خود مي كرد و دلها در مهر او به طپش مي آمد.

او، در چهره، شباهتي تام به رسول خدا صلي الله عليه و آله داشت و مردم در رخساره ي او رسول اكرم صلي الله عليه و آله را مي ديدند. و به قدري مورد توجه عموم بود كه حتي دشمنان خوني نمي توانستند از اعتراف به فضايل او خودداري كنند. نمونه هاي زير گوياي موقعيت والاي اوست:

- معاويه به يكي از قريش گفت: اگر وارد مسجد پيغمبر صلي الله عليه و آله شدي و ديدي كه جمعيتي ساكت نشسته، گوش فرامي دهند، بدان كه حسين عليه السلام مشغول صحبت كردن است.

- معاويه در ستودن او بي اختيار شد و در پاسخ مشاورين خود گفت: جايي براي زشتگويي او نمي يابم.

- معاويه در سفري كه به مدينه آمد در برابر مردم صريحا گفت: «حسين عليه السلام پيشوا و بزرگ عبدمناف است.»

-«ابوهريره»، گرد نعلين امام عليه السلام را با پيراهن خود پاك مي كرد و در جواب وي گفت: مرا به حال خود گذار كه آنچه من درباره ي تو مي دانم، اگر ديگران مي دانستند تو را بر دوش هاي خود برمي داشتند.

- عبدالله، پسر عمروعاص كه از نظر سياسي معلوم الحال است، وقتي كه جماعتي در مسجد النبي نشسته بودند و امام از آنجا گذشت، به حاضرين گفت: به شما كسي را معرفي كنم كه به نزد آسمانيان، محبوبتر از مردم زمين است؟

گفتند: بگو.

گفت: به خدا همين كسي كه در برابر شما راه مي رود.


امام همچنين در بين خاندان خود بسيار محترم بود. ابن عباس كه از بزرگان قريش و از دانشمندان بنام آن زمان محسوب مي شد، وقت سواري، ركاب حسنين عليهماالسلام را مي گرفت؛ «مدرك بن زياد» گفت: ابن عباس! سن تو زيادتر از اينهاست و نمي سزد كه ركاب آنها را بگيري.

گفت: مي داني اينها كيستند؟ اينها پسران رسول خدايند. آيا اين براي من نعمتي نيست كه مي توانم دهنه ي مال را بگيرم و آن را براي سواري هموار كنم؟

- امام عليه السلام، از نظر حكومت هاي بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله نيز موقعيت برجسته اي داشت:

ابن عباس نقل مي كند كه وقتي عمر عطاياي حسنين عليهماالسلام را هر كدام 10 هزار درهم از بيت المال داد، پسرش به او اعتراض كرد كه چرا آنها را بر من كه از مهاجرين اولينم و سابقه ام در اسلام محرز است، مقدم مي داري؟

عمر گفت: جد و پدر و مادر و دايي و خاله و عمويي مثل آنها بياور تا به تو هم بدهم.

- وي مقرري امام حسن و امام حسين عليه السلام را همانند علي عليه السلام، 5 هزار درهم مي داد. زماني حله هايي از يمن آورده بودند، وقتي عمر متوجه شد كه به حسنين عليهماالسلام نرسيده، فوري نوشت مخصوص آنها از يمن حله آوردند.- معاويه پس از بازگشت از مدينه براي امام حسين عليه السلام دويست هزار درهم فرستاد و پيام داد كه به خدا من تاكنون چنين پولي به كسي نداده بودم. امام پاسخ داد كه پيشينيان و بعديان تو احدي بهتر از من نيستند. [1] .

- امام، يك وقت كاروان ماليات حكومت را كه به شام مي رفت، در مدينه توقيف كرد و جريان را طي نامه اي به معاويه نوشت.

- امام بر معاويه وارد شد و با او مشغول صحبت بود. مردي از معاويه حاجتي مي خواست و بدو توجهي نشد. مرد پس از آن كه حسين عليه السلام را شناخت، او را پيش معاويه واسطه كرد و معاويه به او پول داد. آن مرد اشعاري در مدح حسين عليه السلام گفت:



هو ابن المصطفي كرما وجودا

و من نسل المطهرة البتول






و ان لهاشم فضلا عليكم

كما فضل الربيع علي المهول



معاويه گفت: من به تو پول دادم، تو از او تعريف مي كني؟ جواب داد: تو از حق او به من دادي و حاجتم را به گفته ي او روا ساختي.

شخصيت اجتماعي و موقعيت او از نظر دستگاه معاويه، از داستان، بالا به خوبي نمودار است، مرد، با كمال جرأت در برابر معاويه از فضايل حسين عليه السلام سخن مي گويد و درباره اش شعر مي سرايد با آنكه از معاويه پول گرفته بود! و علاوه، معتقد است كه مال، مال حسين عليه السلام است كه به او داده اند نه مال معاويه!...

از لحاظ همين موقعيت عظيم اجتماعي و سابقه ي درخشان خانوادگي و محبوبيت در بين مردم بود كه به نقل «ابن كثير شامي»، در آخرين سفر كه به مكه رفت، مردم، دورش را گرفتند؛ اصحاب و تابعين و رجال علم و دراست و مردم ديگر، سخنانش را مي شنيدند و براي يكديگر نقل مي كردند. در پنج ماه اخير توقف او در مكه، مردم عادت كرده بودند كه صبح و عصر به محضر حسين عليه السلام وارد شوند. خواص اصحاب به منزلش مي رفتند كه بيروني پشت ديوار كعبه بود.



پاورقي

[1] کامل ابن‏اثير، ج 3، ص 37.