بازگشت

تكوين شخصيت


در اين فصل، ما لختي به دوران حمل و كودكي حسين عليه السلام مي پردازيم تا به زواياي تكوين شخصيت والاي او پي بريم. بحث درباره ي اين دوران بر اساس تأثير وراثت و تربيت در تكوين شخصيت انساني قرار دارد؛ از اين رو بايد اجمالا پدر و مادر و خاندان امام را بررسي كنيم. نبايد خيال كرد كه امام حسين عليه السلام موجودي استثنايي و بركنار از تأثير عوامل طبيعي بوده و همچون فرشتگان، از نظر عوالم معنوي و كمالات عملي و سجاياي اخلاقي به سان نوري ثابت، از اوان تولد تا به هنگام شهادت، مراتب كمال را بدون هيچ تحول، دارا بوده است.

ما با چنين عقيده اي نه تنها براي امام «مقام» ي اثبات نكرده ايم، بلكه او را از طبيعت انساني كه به مقتضاي خلقت در حال تكامل و پيشرفت است، جدا كرده و بدين ترتيب وي را تنقيص نموده ايم!

اين بدان معني نيست كه امام حسين عليه السلام از نظر خصوصيات ذاتي و قابليت هاي تكويني، در حد يك بشر عادي و معمولي بوده است، بلكه همان گونه كه خواهيم ديد، مولودي كه در شرايط وراثتي و تربيتي سيد الشهداء عليه السلام بزرگ شود، لزوما از يك بشر معمولي فراتر خواهد بود؛ و بدين لحاظ ما براي شناحت او ابزار كافي در اختيار نخواهيم داشت؛ مقصود اين است كه همين مراحل مافوق انساني، به طور غير طبيعي و بيرون از موازين آفرينش و كمال انسان ها به امام عليه السلام داده نشده است. در


جهان خلقت، همه ي موجودات يكنواخت و يكسان و داراي ماهيت واحد آفريده نشده اند؛ في المثل طلا و خاكستر، كاه و الماس، هيچ گاه با هم برابري نمي كنند؛ ولي هيچ كدام هم خارج از موازين طبيعي به وجود نيامده اند. اينكه مي گوييم؛ امام را نبايد يك موجود استثنايي بدانيم بدين معني است كه وي مثل ديگران تحت تأثير وراثت و تربيت است و مثل ديگران، در ابتدا كودك است و بتدريج مراحل رشد و جواني را طي مي كند و به موازات رشد جسماني، روحيه و اخلاقيات و كمالات او هم در حال رشد و كمال است؛ هر چند اين كمالات، به اندازه اي والاست كه فهم ما بدان نمي رسد و از عهده ي درك آن برنمي آييم. به قول سپهر: «چگونه شيئي غير متناهي را كماهي آن گونه كه هست عقول نارسا و نفوس ناپارسا، به دستياري خاطر خطا انديش، دست فرسود خويش سازند؟ درياي اخضر را هيچ كس با پيمانه پيمايد؟ و فلك اطلس را با دست، ساخت فرمايد؟ اين بدان ماند كه خورشيد به روزن پيره زن در رود و يا از چشمه ي سوزن بيرون شود.» [1] .

و ما، كلمه به كلمه حقيقت فوق را مي پذيريم؛ ولي «خورشيد» و «روزن پيره زن» و «چشمه ي سوزان»، همگي در نظام آفرينش، تابع قوانين و نواميس ثابت خلقتند [2] .

بحث از تأثير وراثت و تربيت در تكوين شخصيت امام حسين عليه السلام، ما را ملزم مي سازد كه در روحيات و ملكات پدر و مادر و نحوه ي تربيت و محيط تربيتي او اندكي


به مطالعه پردازيم؛ صرف نظر از اينكه اين مسأله از نظر علمي مبرهن و مدلل است، ملاحظه مي شود كه رابطه ي خصوصيات پدر و مادر با فرزند به قدري است كه مردم نيز به هنگام معرفي بيشتر از يك شخص، پدر و مادر او را معرفي مي كند: «در هر خانواده رئيس خانواده هر گونه باشد ديگران هم همان گونه اند، در خانواده ي نظاميان، سخن از درجات و مقامات است و در بين روحانيون، سخن از القاب و عناوين روحاني است...» [3] و بدين لحاظ ما اينك خود را به شناسايي امام علي بن ابي طالب عليه السلام و فاطمه زهرا عليهاالسلام نيازمند مي بينيم و سطوري چند را به اين زن و مرد بزرگ تاريخي اختصاص مي دهيم:


پاورقي

[1] ناسخ التواريخ.

[2] آقاي «احمد سروش» در مقدمه‏ي کليات اقبال لاهوري مطالبي در مقام اظهار عجز از شرح حال اقبال، شرحي - که به نظر نگارنده‏ي اين سطور قدري اغراق آميز است - نوشته‏اند که، من با اجازه‏ي ايشان آن را در مقام امام حسين (ع) مي‏آورم که از اين شرح جالب و کوتاه، به جا استفاده شده باشد: «نوشتن جزئيات حال هيچ آفريده‏اي براي آفريده ديگر مقدور نيست، علي الخصوص که آن آفريده از برگزيدگان عالم خلقت و عصاره و چکيده‏ي عميقترين تمدن‏ها و فرهنگ‏هاي آدمي باشد؛ زيرا اصل و روح سرگذشت چنين انساني، در هاله‏اي از غموض و ابهام پيچيده و براي دريافت آن، اول بايد آن دقيقه و کلمه روحاني را که منجر به ولايت مجدد و در نتيجه برگزيدگي و نام آوري او گرديده است، شکافت، سپس روح او و حال او و منظور او را در تاريخ ملت او جست و آشنايان راه مي‏دانند که شکافتن و دريافتن اين دو غامضه، لازمه شکستن چه طلسمات و عبور از چه خوانهايي است.» و ما بر اين گفته اضافه مي‏کنيم که کار؛ دو صد چندان مشکل‏تر از اين است؛ زيرا تبيين ظهور برگزيده‏اي از ميان قومي که با او به هيچ نسبت اخلاقي سنجيده نشوند - مخصوصا آنکه طول زمان، خود مشکلي بر سر راه تحقيق است - اگر محال نباشد به اين آساني‏ها هم ميسور نيست.

[3] سخنراني‏هاي راشد.