بازگشت

يزيد بن معقل


پسر معقل در روز عاشورا به مصاف برير بن خضير آمد و نخست او را شماتت كرد و اين نكته را به او يادآور شد:

آيا يادت مي آيد زماني را كه من و تو در محله بني لوذان قدم مي زديم


و تو مي گفتي: عثمان به نفس خويش ستم كرده و معاويه گمراه و گمراه كننده است و امام هدايت گر و بر حق، علي بن ابي طالب است؟

برير اين حرف خود را تصديق كرد و گفت: گواهي مي دهم اين ديدگاه و قول من است. يزيد او را گمراه خطاب كرد و برير به او اين پيشنهاد را داد:

آيا موافقي با هم مباهله كنيم و هر دو از خدا بخواهيم كه دروغ گو را لعنت كند و آن كه بر باطل است، كشته شود؟ بعد مي آيم با تو مبارزه مي كنم.

پسر معقل پذيرفت و هر دو به ميدان آمدند و دست هايشان را به سوي آسمان بلند كرده، از خداوند خواستند تا دروغ گو را لعنت كند و آن كه بر حق است، اهل باطل را به قتل برساند. بعد آن او روبه روي هم قرار گرفتند و ضرباتي رد و بدل شد. يزيد بن معقل ضربه سبكي به برير زد كه آسيبي به او نرساند؛ ولي برير ضربه اي به يزيد زد كه كلاه خودش را شكافت و به مغزش رسيد و مثل كسي كه از جاي مرتفعي به زير مي افتد، به زمين افتاد؛ در حالي كه شمشير برير در سرش مانده بود و برير شمشير فرورفته و در سر يزيد را تكان مي داد تا از سرش بيرون بياورد. [1] .


پاورقي

[1] وقعة الطف، ص 221.