بازگشت

نصر بن خرشة صناني


او ابرص (پيس) بود و پس از آن كه امام در گودي افتاد، به توصيه ي ابن سعد از اسب پايين آمد و نزد آن حضرت رفت و محاسن مبارك او را گرفت و خواست كه سر از تن آن حضرت جدا كند. امام فرمود:

تو آن سگ ابرصي كه تو را به خواب ديده ام. نصر به خشم آمد؛


شمشير به لگوي امام مي ماليد؛ اما هر چه مي كرد، نمي بريد تا آن كه عمرسعد فرد ديگري را فرستاد. [1] .


پاورقي

[1] الفتوح، ص 911.