بازگشت

مروان بن حكم


او فرزند حكم بن ابي العاص است؛ فردي كه از سوي رسول خدا صلي الله عليه و اله طرد شده بود و در روزگار عثمان، از تبعيدگاه فراخوانده شد و در شمار مسئولان حكومتي قرار گرفت [1] مروان، داماد عثمان بود و از كارگزاران مهم خاندان اموي به شمار مي رفت و نقش بسياري را در فساد دولت اسلامي و گمراهي عثمان داشت. وقتي مروان، مأمور اجراي حكم تبعيد ابوذر شد، چون ديد اميرمؤمنان عليه السلام و فرزندانش به بدرقه ي ابوذر آمده اند، اعتراض كرد و حضرت در پاسخ به او فرمود:

دور شو اي پسر زرقا! مثل تو كه باشد كه بر ما و آن چه كنيم، اعتراض تواند كرد؟ [2] .

روش مروان به گونه اي بوده كه شورش همگاني مردم را بر ضد عثمان را فراهم آورد و اميرمؤمنان عليه السلام نيز بارها بر نقش تخريبي مروان به عثمان هشدار داده بود و از جمله حضرت در سختي به خليفه ي سوم فرمود:


براي مروان، همچون حيوان به غارت گرفته مباش كه تو را به هر جا خواست براند؛ آن هم پس از سالياني كه بر تو رفته و عمري كه از تو گذشته. [3] .

مروان از بيعت با اميرمؤمنان عليه السلام خودداري كرد [4] و چون او در مدينه با كنايه به بدگويي امام پرداخت، برخي از ياران حضرت قصد كشتن مروان را داشتند كه اميرمؤمنان عليه السلام نگذاشت و فرمود: دست از او بداريد واو را مرنجانيد. او مرا بد گفته؛ نه شما را. [5] .

مروان در پيكار جمل، بر ضد امام علي عليه السلام شركت كرد و فرماندهي سواران ميمنه را به عهده داشت. [6] و در پايان جنگ نيز با آن كه همراه طلحه بود، او را به قتل رساند و انتقام عثمان از وي ستاند [7] و سپس به معاويه پيوست و در نبرد صفين در كنار معاويه به مصاف اميرمؤمنان عليه السلام رفت. [8] .

در فاصله ي سال هايي كه امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام در مدينه بودند، مروان اداره ي اين شهر را در دست داشت. او بسيار گستاخ بود و با هر بهانه اي به علي عليه السلام دشنام مي داد و او در يك برخورد و رو در رو با فرزندان معصوم امام، به اهل بيت جسارت كرد. [9] .


مروان پس از آگاهي از مرگ معاويه، به وليد حاكم مدينه تأكيد كرد كه پيش از انتشار خبر مرگ معاويه، از امام حسين عليه السلام براي يزيد بيعت ستانده، اگر بيعت نكرد، گردنش را بزن. وليد درخواست مروان را نامعقول انگاشت و گفت من چگونه مي توانم او را بكشم؛ در حالي كه او بازمانده ي فرزندان پيامبران است. [10] مروان چون پاسخ وليد را شنيد، گفت: امير! دلتنگي مكن؛ آل ابوتراب از قديم دشمنان مايند. عثمان را ايشان كشته اند و جنگ هايي كه با معاويه كرده اند، ديده و دانسته اي. اگر تو در اين كار تعجيل نكني و حسين خبر يابد، تو دست بر او نيابي و حرمت و جاه تو نزد يزيد نقصان پذيرد. [11] وليد، امام را براي بيعت احضار كرد و آن حضرت چون اصرار مروان را در گرفتن بيعت ديد، چنين فرمود:

اگر قرار باشد كه يزيد سركار آيد، بايد فاتحه اسلام را خواند. [12] .

در آن محفل، چون مروان به وليد پيشنهاد داد كه امام حسين عليه السلام را حبس يا گردن بزند، امام رو به مروان كرد و فرمود:

اي پسر زن بدكار! تو مرا گردن زني يا فرمايي؟ برخيز و خود را بنماي تا بداني. [13] .

در روز ديگر مروان به عنوان نصحيت، از حسين بن علي عليه السلام خواست تا با يزيد بيعت كند و امام نيز پاسخش را داد و در ادامه فرمود:


من تو را بدين نصيحت كه از هزار ملامت بيش است، مذمت نمي كنم؛ چه از تو همين آيد. تو هنوز از مادر نزاده بودي كه حضرت رسول صلي الله عليه و آله بر تو لعن كرد. از تو چه حساب بر توان گرفت؛ اي دشمن خدا؟

مروان به خشم آمد و گفت: والله! من دست از تو رها نكنم تا آن وقت كه با يزيد بيعت كني. امام نيز با «دشمن!»، «پليد» و «طريد (رانده شده) بن طريد» خواندن مروان، از او خواست كه دور شود و آن گاه نام مادر بدكاره اش را به يادش آورد و او را «ابن زرقاء» خطاب كرد [14] و فرمود:

اي پسر زرقاء! بشارت تو را كه رسول خدا روز قيامت به هر چه مخدور و مكروه باشد، درباره ي من از تو و از يزيد سؤال كند كه به چه موجب حق حسين عليه السلام از او برگردانيديد. [15] .

امام در سخني ديگر به مروان فرمود:

اي پر گناه! زياده روي كردي. در برابر اين گفتار سرزنشت نمي كنم؛ زيرا تو آن نفرين شده هستي كه مورد لعن رسول خدا صلي الله عليه و آله قرار گرفتي؛ با اين كه هنوز در صلب پدر خود، حكم بن ابي العاص بودي. براي كسي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله نفرينش كرده باشد، چيزي جز اين كه به بيعت يزد فراخواند، ممكن نيست. [16] .


مروان، پس از شهادت امام، در مدينه ماند و چون يزيد مرد. بسياري از شهرهاي عراق و حجاز زير سلطه ي عبدالله بن زبير قرار گرفت. مروان پس از مرگ معاويه پسر يزيد، راهي حجاز شد تا با پسر زبير بيعت كند. عبيدالله بن زياد او را در ميانه ي راه ديد و وي را از اين كار بازادشت و پيشنهاد خلافت را به او داد و گفت كه اگر او خود ادعاي خلافت كند، پشتيباني خواهد كرد و بدين ترتيب مروان به دمشق بازگشت و ابن زياد با بيرون راندن كسي كه براي ابن زبير بيعت ستانده بود، خود براي مروان بيعت گرفت. [17] حكومت مروان چند ماهي طول نكشيد و او مرد.


پاورقي

[1] مروج الذهب، ج 2، ص 235.

[2] الفتوح، ص 324.

[3] نهج‏البلاغه، خطبه 164.

[4] الفتوح، ص 396.

[5] همان، ص 398.

[6] همان، ص 416.

[7] تاريخ خليفه، ص 185.

[8] الفتوح، ص 493.

[9] ترجمة الامام الحسين عليه‏السلام ص 145.

[10] الفتوح، ص 822.

[11] همان.

[12] همان، ص 827؛ بحارالانوار، ج 44، ص 326.

[13] الفتوح، ص 825.

[14] ينابيع المودة، ص 401.

[15] الفتوح، ص 827 و 828.

[16] ينابيع الموده، ص 401.

[17] طبقات الکبري، ج 5، ص 42 - 40؛ الاخبار الطوال، ص 285.