بازگشت

مالك بن نسر كندي


فرزند نسر، [1] پيك عبيدالله بن زياد براي حر بود و در نينوا، نامه ي ابن زياد را براي او آورد تا حر امام را در آن جا متوقف سازد. در آن منزل گاه، يزيد بن زياد كندي (ابوالشعثاء) او را شناخت و وي را در انجام اين كار عتاب كرد؛ اما مالك با گستاخي گفت: كه از امامم پيروي كرده، به بيعت خويش وفا نموده ام. آن گاه ابوالشعثاء با جهنمي خواندن مالك، اين آيه را بر زبان راند «آنها را اماماني قرار داده ايم كه به آتش دعوت مي كنند و در روز قيامت ياري نمي شوند» [2] [3] .

روز عاشورا، هنگامي كه امام حسين عليه السلام به ميدان آمد، پس از نبرد بسيار، خستگي بر امام غلبه كرد و حضرت در مكان خود ايستاد. هر كس از سپاه دشمن به او مي رسيد، بر مي گشت تا آن كه مالك بن نسر مقابل امام آمد و با شمشير بر سر حضرت زد؛ به طوريكه كلاه خزي كه امام بر سر نهاده بود، قطع شد و شمشير بر سر حضرت اصابت كرد و خون جاري شد و كلاه پر از خون گرديد. امام حسين عليه السلام به او فرمود:

اميدوارم با اين دست، هرگز نخوري و نياشامي و خدا تو را با ظالمين محشور كند. [4] .

مالك چون به كوفه رفت، كلاه خونين امام را با خود برد و چون خواست خون آن را پاك كند، زنش آن را ديد و از ماجرا مطلع شد.


او مالك را عتاب كرد و از خانه بيرون انداخت. [5] مختار ثقفي فردي را در پي دستگيري مالك بن نسر فرستاد و او در قادسيه دستگير كرده، نزد مختار آوردند. به دستور مختار دست و پاهاي مالك را قطع كردند و رهايش نمودند تا آن كه با خونريزي به درك واصل شد. [6] .


پاورقي

[1] برخي نسير مي‏گويند. (وقعة الطف، ص 178).

[2] قصص (28) آيه‏ي 32.

[3] وقعة الطف، ص 178.

[4] همان، ص 250؛ ارشاد، ج 2، ص 185.

[5] خوارزمي، مقتل الحسين، ج 2، ص 35؛ بحارالانوار، ج 45، ص 53.

[6] تاريخ الامم و الملوک، ج 3، ص 262.