بازگشت

شبث بن ربعي مذحجي


او اذان گوي فردي به نام سجاح بود كه در سال يازدهم هجري ادعاي پيامبري كرد [1] و سپس مسلمان شد [2] شبث، از افرادي بود كه بر قتل عثمان تلاش كرد [3] و در روزگار خلافت اميرمؤمنان عليه السلام هم پاي ابوموسي اشعري، مردم كوفه را از ياري حضرت بر حذر داشت. [4] .

شبث، در صفين، در كنار ياران امام بود و در پايان همان نبرد، در صف خوارج جاي گرفت و از سران ايشان گرديد. [5] او مسجدي در كوفه داشت كه اميرمؤمنان عليه السلام مردم را از حضور در آن منع مي فرمود. [6] پسر ربعي به درخواست زياد بن ابيه، بر ضد حجر بن عدي گواهي داد و معاويه به اين بهانه، حجر را شهيد كرد. [7] .

شيث بن ربعي از كساني است كه از امام دعوت كرده بود. [8] او به همراه جمعي، نامه دعوتي را براي


امام حسين عليه السلام نوشت [9] كه «باغ و بستان سبزه شد، ميوه ها رسيده، نهرها لبريز گرديده است؛ لذا اگر مايلي، به سپاهي كه برايت ترتيب يافته، بپيوند». [10] با آمدن ابن زياد به شهر كوفه، شبث بر اساس دستور او، به جدا كردن مردم از مسلم پرداخت [11] .

پس از شهادت مسلم و در آستانه ي نبرد با امام حسين عليه السلام، عبيدالله از شبث بن ربعي خواست كه به كربلا رود. او نخست خود را به بيماري زد و چون ابن زياد حيله اش را فهميد، بترسيد و دعوت ابن زياد را پذيرفت و به دستور او همراه با هزار سوار، راهي كربلا شد و به ابن سعد پيوست. [12] او روز عاشورا، فرمانده ي پياده نظام گرديد. [13] .

وقتي امام در سخنراني نخست خود، نام شبث بن ربعي و برخي از اشراف كوفه كه از حضرت دعوت كرده بودند را ذكر كرد، شبث در پاسخ، منكر چنين كاري شد. [14] .

پس از واقعه ي عاشورا، او عبدالله بن مطيع، والي انتخابي عبدالله بن زبير در كوفه را واداشت كه به مصاف مختار رود كه اين حركت به شكست انجاميد و شبث مجبور به فرار از كوفه شد [15] و در سال هفتاد هجري مرد. [16] .



پاورقي

[1] الفتوح، ص 21.

[2] تهذيب الکمال، ج 8، ص 266.

[3] همان، ج 4، ص 303.

[4] تاريخ الامم و الملوک، ج 3، ص 25.

[5] همان.

[6] الکافي، ج 3، ص 486.

[7] تاريخ الامم و الملوک، ج 3، ص 226.

[8] الفتوح، ص 841، البداية و النهايه، ج 8، ص 144.

[9] الفتوح، ص 841.

[10] وقعة الطف، ص 95.

[11] همان، ص 124.

[12] الفتوح، ص 891 و 892.

[13] همان، ص 902؛ الاخبار الطوال، ص 256.

[14] وقعة الطف، ص 208.

[15] المنتظم، ج 6، ص 53.

[16] الاعلام، ج 3، ص 154.