بازگشت

خولي بن يزيد اصبحي


خولي، در روز عاشورا، تيري به عثمان بن علي زد [1] و جعفر بن اميرالمؤمنين عليه السلام را به شهادت رسانيد. [2] پس از افتادن امام، او تصميم گرفت تا سر حضرت را قطع كند، اما ضعف بر او چيره شد و لرزه بر اندام او افتاد [3] و كنار رفت و چون سنان بن انس (يا شمر) [4] سر امام را بريد، آن را به خولي سپرد [5] و او نيز مأموريت يافت تا سر مقدس را به نزد ابن زياد ببرد. چون شبان گاه به كوفه رسيد، قصر ابن زياد بسته بود. او سر امام را به خانه خود برد و آن را در تنور جاي داد و به همسرش نوار گفت: بي نيازي دهر را آورده ام! سر حسين عليه السلام اكنون در خانه با توست. نوار را با خشم به خولي گفت: مردم طلا و نقره


به خانه مي آوردند و تو سر فرزند دختر پيامبر صلي الله عليه و آله را آورده اي؟ ديگر سر من و تو روي يك بالش نخواهد بود. [6] خولي صبح گاه سر امام را نزد ابن زياد برد. [7] با قيام مختار ثقفي، چون مأموران مختار به خانه خولي آمدند، خولي در مستراح خانه مخفي شد و همسر خولي با اشاره ي دست، مأموران به سمت مخفي گاه خولي راهنمايي كرد. آنان پس از دستگيري خولي، وي را كشتند و بدنش را سوزاندند. [8] .


پاورقي

[1] مناقب آل ابي‏طالب، ج 4، ص 107، بحارالانوار، ج 45؛ ص 37؛ مقاتل الطالبين، ص 89؛ جمهرة النسب، ج 1، ص 194؛ نفس المهموم ص 327.وي در زيارت ناحيه، خولي به دليل کشتن عثمان بن علي عليه‏السلام، مورد لعن قرار گرفته است (الاقبال ج 3، ص 79 -73).

[2] مقاتل الطالبين، ص 88.

[3] الکامل في التاريخ، ج 4، ص 76؛برخي مدعي‏اند که او سر امام را بريد (الفتوح، ص 911).

[4] ارشاد، ج 2، ص 112.

[5] وقعة الطف، ص 254 و 255؛ البداية و النهايه، ج 8، ص 178.

[6] تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 455.

[7] البداية و النهاية ج 8، ص 17.

[8] ذوب النضار، ص 118 و 119.