بازگشت

حصين بن نمير سكوني


او از كارگزاران معاويه بود و هرماه وي از شام به صفين آمد و در نبرد با اميرمؤمنان عليه السلام شركت كرد. [1] .

او از دشمنان سرسخت آن حضرت بود و از كساني است كه از ولايت عهدي يزيد حمايت كرد و به معاويه چنين گفت:


والله! اگر تو از دنيا بروي و يزيد را وليعهد نكرده باشي، امت محمد صلي الله عليه و آله ضايع كرده باشي. [2] .

حصين، فرمانده ي نيروهاي نظامي ابن زياد در كوفه بود و به دست گيري قيس بن مسهر، سفير امام حسين عليه السلام پرداخت و او را نزد ابن زياد فرستاد. [3] .

او در ماجراي جنگ با امام، همراه چهار هزار نيرو، از كوفه راهي كربلا شد و به ابن سعد ملحق شد. [4] .

ظهر روز عاشورا، چون امام از دشمن درخواست مهلتي براي اقامه ي نماز كرد. حصين به امام فرمود: نمازت قبول نمي شود! اين بي ادبي حصين را حبيب پاسخ داد و بانگ زد: اي چهارپاي (خر)! نماز از تو پذيرفته مي شود از آل رسول پذيرفته نمي شود؟ در آنحال، حصين به حبيب حمله برد و او نيز به حصين حمله كرد و ضربه اي به صورت اسب او زد و حصين را بر زمين افند. ياران آن ستم پيشه، براي نجات او از معركه مداخله كردند و حبيب نيز در پي او رفت و بسياري را كشت. [5] در آن حال، بديل بن صريم با شمشير، ضربه اي به حبيب چون مي خواست برخيرد، حصين شمشيري بر سر او زد و با افتخار خود را شريك قتل حبيب دانست. او حتي براي اعلام اين مشاركت، سر حبيب را بر اسب خود آويزان نمود. [6] و از كساني بود كه به امام تير زد و تير او به دهان مبارك


حضرت اصابت نمود. [7] .

پس از واقعه عاشورا، يزيد او را بسيار عزيز مي داشت. حصين از سوي يزيد، فرمانده ي دوم سركوب مدينه در واقعه ي حره بود كه پس از مرگ فرمانده ي اول و پايان سركوبي، او سپاه را براي سركوبي عبدالله بن زبير به مكه گسيل داشت و با منجنيق و آتش، كعبه را ويران كرد! [8] حصين، فرماندهي سركوب قيام توابين را نيز به عهده داشت. در اين قيام، سليمان بن صرد خزاعي به شهادت رسيد. [9] او از سوي عبدالملك مروان با چهل هزار نيرو براي مقابل با ابراهيم اشتر، به نواحي موصل رفت كه در اين نبرد شكست خورد و ابراهيم، با كشتن حصين بن نمير و عبيدالله بن زياد، سر آن دو را براي مختار ارسال داشت. [10] .


پاورقي

[1] مختصر تاريخ مدينه‏ي دمشق، ج 7، ص 192.

[2] الفتوح، ص 795.

[3] الکامل في التاريخ، ج 4،ص 41.

[4] الفتوح، ص 891.

[5] الکامل في التاريخ، ج 4، ص 70.

[6] همان.

[7] المنتظم، ج 5، ص 34.

[8] تاريخ الامم و الملوک، ج 3، ص 360؛ مروج الذهب، ج 3، ص 71.

[9] البداية والنهايه، ج 8، ص 240.

[10] الاخبار الطوال، ص 293؛ مختصر تاريخ مدينه‏ي دمشق، ج 7، ص 192.