حجار بن ابجر بجلي
پدرش مسيحي بود و در اواخر خلافت اميرمؤمنان عليه السلام مرد [1] حجار، همچون برخي از سران عرب و به درخواست زياد بن ابيه، بر ضد حجر بن عدي گواهي داد و معاويه به اين بهانه، حجر را شهيد كرد. [2] او به همراه جمعي از سران و اشراف كوفه، نامه ي دعوتي را براي
امام حسين عليه السلام ارسال داشت [3] ؛ اما با حضور ابن زياد در كوفه، به دارالاماره آمد و رفت كرد و بر اساس دستور عبيدالله، به جدا كردن مردم از مسلم پرداخت. [4] .
ابن زياد او را امير هزار سوار و پياده گردانيد و وي را روانه ي كربلا كرد تا به ابن سعد بپيوندد. [5] چون روز عاشورا فرارسيد و امام در سخنراني نخست خود، نام حجار بن ابجر و برخي از اشراف كوفه را برد و به آنان يادآور شد كه: مگر شما برايم ننوشته بويد: ميوه ها رسيده، باغ ها سرسبز شده و نهرها لبريز گرديده، اگر بيايي بر سپاهي كه برايت آماده شده، وارد خواهي شد؛ بيا!؟
حجار در پاسخ، منكر اين دعوت شد. [6] هم زمان با قيام مختار، او با سه هزار نفر به مصاف او رفت كه شكست خورد و فرار كرد [7] و آن گاه مدتي در خدمت مصعب بن زبير و سپس نزد عبدالملك مروان بود. [8] .
پاورقي
[1] ابصار العين.
[2] تاريخ الامم و الملوک، ج 3، ص 226.
[3] الفتوح، ص 841.
[4] وقعة الطف، ص 124.
[5] الفتوح، ص 892.
[6] وقعة الطف، ص 208.
[7] تاريخ ابن خلدون، ج 3، ص 31؛ ذوب النضار، ص 105.
[8] تاريخ الامم و الملوک، ج 3، ص 506 و 519.