بازگشت

جون بن حوي


جون [1] غلام سياه ابوذر غفاري بود كه پس از رحلت او، در خدمت اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله قرار گرفت و در روزگار امام حسين عليه السلام نيز در ركاب ايشان به كربلا آمد روز عاشورا چون جنگ شديد شد، جون، نزد حضرت آمد و از ايشان اجازه ي ميدان خواست؛ امام به او فرمود:

تو از سوي من آزادي كه از اين جا بروي؛ همانا براي سلامتي، همراهي مان كردي، پس خودت را گارفتاري ما نكن!

جون بر روي پاهاي امام افتاد و در حالي كه آنها را مي بوسيد، به امام چنين گفت: اي پسر رسول خدا! من در راحتي و آسايش، نان خور (كاسه ليس) شما بودم؛ آيا در سختي شما را تنها بگذارم؟ همانا بوي بدنم بد، تبار و حسبم پست و رنگم سياه است؛ عنايتي كن تا بدنم خوش بو وحسبم شريف و رنگم سفيد گردد. به خدا قسم! از شما جدا نمي شوم تا اين خون سياه، با خون هاي شما آميخته گردد.


امام حسين عليه السلام به جون اجازه ي ميدان داد و او به مصاف دشمن رفت و رجزي خواند و آن گاه به شهادت رسيد. [2] سالار شهيدان بر بالين جون آمد و چنين دعا فرمود:

خداوندا! رويش را سفيد و و بويش را عطرآگين كن و او را با ابرار محشور فرما و رابطه ي او را با محمد و آلش برقرار ساز. [3] .

به فرموده ي امام زين العابدين عليه السلام، چون بني اسد براي خاك سپاري شهيدان به كربلا آمدند، پس از چند روز، پيكر جون را يافتند كه همچون بوي مشك، فضا را معطر كرده بود. [4] .


پاورقي

[1] جوين (ر.ک:ارشاد، ج 2، ص 93).

[2] اللهوف، ص 109؛ ابصار العين، ص 176 و 177.

[3] تسلية المجالس، ج 2، ص 292.

[4] بحارالانوار، ج 45، ص 23؛ نفس المهموم، ص 264.