بازگشت

مسلم بن عوسجه ي اسدي


مسلم از ياران و صحابه ي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله بود. [1] او را انساني شريف، پارسا، شجاع و سوار كاري به نام دانسته اند. [2] فرزند عوسجه در بسياري از جنگ ها و فتوحات اسلامي شركت جست. شبث بن ربعي از پيش گامي او در فتح آذربايجان در سال بيستم ق. ياد كرده است. [3] .

مسلم از شخصيت هاي بانفوذ كوفه بود و از كساني است كه براي امام حسين عليه السلام نامه نوشت و تا پاي جان نيز بر آن دعوت ايستاد.او براي امام از كوفيان بيعت ستاند و خود را در خدمت مسلم بن عقيل قرار داد و سفير امام نيز در برنامه ي اقامت كوتاه خود، او را در رأس گروهي از طايفه ي مذحج و اسد گذارد. [4] پس از كشته شدن مسلم بن عقيل و هاني،


پسر عوسجه مدتي متواري بود و آن گاه به همراه خانواده ي خودش، از كوفه گريخت و خود را به كربلا رساند و در ركاب امام حسين عليه السلام جاي گرفت.

وقتي امام از اصحاب خود خواست كه «چون شب درآيد، هر يك دست برادري و فرزندي از آن من بگيرد و برود و مرا تنها گذارد كه مقصود منم و شما را هيچ تعرضي نرسانند»، ياران تجديد عهد كردند و مسلم بن عوسجه پس از برادران امام و اهل بيت، لب به سخن گشود و گفت:

يابن رسول الله! آن گاه چگونه باشد كه ما اين جا تو را بگذاريم و خوش آمد خويش گيريم؟ در جهان از ما لئيم تر هيچ كس نباشد؛ اگر چنين كنيم. پناه مي بريم به خدا از اين كه فرمودي از ركاب همايوني تو دوري كنيم، جان من فداي توباد و تا نفس مي توانيم زد، در حضور تو با دشمنان مي كوشيم و جنگ مي كنيم تا نيزه هاي ما خرد شود و شمشيرهاي ما بشكند والله كه اگر هيچ سلاحي نداشته باشيم، چندان كه توانيم و طاقت باشد، با ايشان جنگ مي كنيم؛ تا در تن رمقي باشد، در تحصيل رضاي تو مي كوشيم تا جان در خدمت تو بدهيم. [5] .

به گفته ي ابن شهر آشوب، مسلم در سخنان خود چنين گفت: به خدا سوگند، اگر هفتاد بار كشته شوم، سوزانده شوم و خاكسترم بر باد رود، هرگز تو را رها نخواهم كرد؛ تا چه رسد به اين كه اكنون


يك بار كشته شدن است؛ سپس كرامت بدي است. [6] .

ابي مخنف نيز اين فراز از سخن پسر عوسجه را نقل كرده است كه فرمود:

سوگند به خدا! اگر نيزه ام در سينه شان بشكند و با شمشيرم آن قدر آنها را بزنم كه دسته ي شمشير از دستم رها شود، از شما جدا نخواهم شد. [7] .

روز عاشورا چون جنگ آغاز شد، مسلم پس از حمله ي نخست، در ميسره ي ياران امام، به دشمن حمله برد. او پيوسته شمشير مي زد و اين رجز را بر زبان مي راند:



ان تسئلوا عني فاني ذو لبد

من فرع قوم في ذري بني اسد



فمن بغانا حايد عن الرشد

و كافر بدين جبار صمد [8] .



اگر از شخصيت من سوال كنيد، من شيري هستم از تيره ي قومي از بزرگان بني اسد. هر كس بر ما ستم كند، گمراه است و به دين خدا بي نياز، كافر شده است.

به گفته ي ابن اعثم كوفي، مسلم «جنگي سخت كرد و زخمي گران


يافته» [9] در آن هنگام نبرد، دو نفر به نام هاي مسلم بن عبدالله ضبابي و عبدالرحمن بن ابي خشكاره بجلي، در كشتن او هم دست شدند. چون مسلم بن عوسجه بر زمين افتاد، امام حسين عليه السلام به همراه حبيب بر بالين او آمد و به او چنين فرمود:

«رحمك الله يا مسلم»؛

خدا تو را بيامرزد. [10] .

مسلم در آن لحظه ي آخر، به دوست خود حبيب سفارش كرد كه امام را تنها نگذارد. [11] مجلسي، پسر عوسجه را نخستين كسي مي داند كه در حمله ي نخست به شهادت رسيد. [12] .


پاورقي

[1] اسد الغابه، ج 4، ص 246؛ الاصابه، ج 6، ص 96.

[2] ابصار العين، ص 108.

[3] تارخ الامم و الملوک، ج 3، ص 325.

[4] محمد مهدي شمس الدين، انصار الحسين، ص 93.

[5] الفتوح، ص 897.

[6] مناقب ال ابي طالب، ج 4، ص 99.

[7] وقعة الطف، ص 198.

[8] مناقب آل ابي‏طالب، ج 4، ص 99.

[9] الفتوح، ص 905.

[10] ابصار العين، ص 110.

[11] بحارالانوار، ج 45، ص 20.

[12] همان، ص 96.