بازگشت

روشن گري و هدايت نخبگان


امام حسين عليه السلام در خطبه اي - كه گويا در مني ايراد شده است [1] - نخبگان و عالمان برجسته ي جامعه را مورد خطاب قرار داد؛ آنان كه نامور به نكويي معروف به خيرخواهي و به لطف خدا در دل مردم شكوه مند


بودند؛ كساني كه شرافت مند و دولت يار، از ايشان پروا داشته، ناتوان گرامي شان داشته و هرگاه حاجت مندان از رسيدن به نياز خود محروم مانند، ايشان را واسطه آرند و به شكوهي، چون شوكت شهرياران و بزرگواري بزرگان، در راه گام برمي دارند. امام، نخبگان را به درنگ در اين پرسش واداشت كه:

آيا اين همه از آن رو نيست كه شما به پايگاهي رسيده ايد كه مردم از شما اميد دارند تا به حق خدا قيام كنيد و اگر از قيام به بيشتر حقوق الهي كوتاهي ورزيد، حق امامان را خوار شمرده ايد.

امام با بيان اين مهم كه «شما را به خاطر خدا در ميان مردم، ارجي است»، رمز ارج مندي و برتري نخبگان را مرهون كرامت الهي دانست و سستي ايشان در برابر دفاع از دين خدا را اين گونه مورد نقد قرار داد:

نه مالي پراكنديد و نه جاني را در راه جان آفرين به خطر افكنديد و نه براي خدا با گروهي درافتاديد.

آن حضرت با آسيب شناسي جدي كار كرد واكنش نخبگان و عالمان، آنان را به تأمل واداشت و فرمود:

به چشم مي بينند كه پيمان هاي الهي شكسته شده، ولي نمي هراسيد و در حالي كه عهد (و ولايت) پيامبر خدا صلي الله عليه و آله خوار شمرده است و كوران و لالان و زمين گيران در همه شهرهاي (جهان اسلام) وانهاده مانده اند و بر آنها ترحمي نمي شود، شما به اندازه شان و پايگاهي كه از آن برخورداريد، كاري نمي كنيد و نه بدان كس كه (در آن جهت) كار مي كند، مددي مي رسانيد و با چرب زباني و سازش پيش ستم كاران، خود را آسوده مي سازيد!


در نگاه حسين بن علي عليه السلام، «گردش امور و اجراي احكام به دست عالمان به خداوند است كه بر حلال و حرامش امينند» و سستي چهره هاي نامي اسلام و كوتاهي آنان در «نگه داشت پايگاه علما»، سبب شد تا اين پايگاه از ايشان گرفته شود. امام علت اين خلع يد از عالمان را «پراكندگي و جدايي از حق و اختلاف در سنت پيامبر، بعد از دليل روشن» دانست و ثمره ي چنين عمل كردي آن شد كه آنان خود ستم كاران را در پايگاه خويش جاي دادند و زمام امور حكومت خدايي را به دست پليدترين افراد سپردند؛ آنان كه «به هر شهري، سخنراني زبان باز و نعره پرداز بر منبر دارند و تمام سرزمين اسلام، بي دفاع زير پايشسان افتاده و دستشان در همه جا باز است و مردم برده وار در اختيار آنانند».

«لو صبرتم علي الاذي و تحملتم المئونة في ذات الله كانت امور الله عليكم ترد و عنكم تصدر و اليكم ترجع و لكنكم مكنتم الظلمة من منزلتكم و استسلمتم امور الله في أيديهم يعملون بالشبهات و يسيرون في الشهوات؛»

اگر بر آزار شكيبا بوديد و در راه خدا تحمل به خرج مي داديد، امور خدا با شما، به دست شما در مي آمد و احكام او از (جانب) شما صادر مي شد و مرجع همگان قرار مي گرفتيد؛ ولي شما خود ستم كاران را رد پايگاه خويش جاي داديد و زمام امور (حكومت) خدايي را به دست آنان سپرديد تا به شبهه كارها كنند و به راه شهوت ها روند. [2] .


سالار شهيدان آن گاه با اظهار شگفتي از حاكميت امويان، چنين فرمود:

چرا در شگفت نباشم كه زمين از آن ستم گري دغل پيشه و باج گيري ظالم و حاكمي(شرور) است كه بر مؤمنان رحم نيارد؛ پس خدا در كشاكشي كه ما داريم، حاكم و به حكم خود در مشاجره اي كه ميان ماست، داور باد.

بارالها! تو خود مي داني آن چه از ما بر آمده، از سر رقابت در سلطنت و ميل به افزودن كالاي دنيا نبوده است؛ بلكه از آن روست كه پرچم دين تو را افراشته بينيم و اصلاح را در كشورت آشكار كنيم و بندگان ستم ديده ات را اماني دهيم تا به فرايض و سنت ها و حكم تو عمل شود.»

امام حسين عليه السلام سخن خويش را با اين جمله به پايان برد:

اگر شما ما را ياري نكنيد و به ما حق ندهيد، قدرت ستم گران همچنان بر سر شماست و آنان به خاموش كردن نور پيامبرتان مي پردازند. [3] .

سخنان حضرت سيدالشهداء عليه السلام، وجدان گروه اندكي از چهره هاي نامور را متحول ساخت و آنان را به دگرگون شدن ترغيب نمود؛ هر چند كه كلام نوراني امام براي بسياي از آنان، كارگر نيفتاد.


پاورقي

[1] امام خميني، ولايت فقيه، ص 125.

[2] ابن شعبه حراني، تحف العقول، ترجمه‏ي پرويز اتابکي، ص 238.

[3] همان، ص 329 - 327.