بازگشت

امام حسين و آشفتگي زمانش


بعد از رحلت رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله، حكومت اسلامي دستخوش خواهش هاي دنياپرستان قرار گرفت و عده اي به عنوان دل سوزي و


تعيين سرپرست براي امت در سقيفه ي بني ساعده اجتماع كرده و وصي و جانشين واقعي پيغمبر اكرم را كنار زده و مسير خلافت را تغيير دادند، و در سايه آن توانستند احكام اسلام را دگرگون كنند و به نفع خود توجيه نمايند.

در زمان حكومت ابوبكر، حق مسلم دختر پيغمبر گرفته شد و اعتنايي به موازين قطعي اسلام نكردند. و نيز در زمان حكومت عمر به گفته ي خودش:

«متعتان محللتان في زمن رسول الله صلي الله عليه و آله انا أحرمهما»

دو چيز (متعه) در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله حلال بود كه من (به اجتهاد خود) آنها را حرام مي كنم...».

حلال مبين شرعي را حرام اعلام و دو حكم مسلم اسلام را نسخ كرد. همچنين عثمان كه حكومت را به دست گرفت، دوستان اميرالمؤمنين و مردان حق پرست را به هر بهانه اي آزار و شكنجه مي داد و از طرفي خاندان كثيف بني اميه را وارد حكومت اسلامي نمود و بيت المال مسلمين را بر خلاف سيره ي رسول الله صلي الله عليه و آله در تيول آنها قرار داد، تا آن كه امت اسلامي از تحمل آن همه ظلم و ستم به ستوه آمده و در حقيقت نتيجه ي كارهايش گريبان شده و به زندگي ننگينش خاتمه داد.

امت اسلامي كه از بي سرو ساماني به جان آمده براي سر و سامان گرفتن اوضاع مسلمين با اصرار تمام با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت كردند، اما در زمان خلفاي سه گانه مسير افكار مردم آنچنان به انحراف كشانده شده بود كه آن حضرت با تمام تدبير و لياقت نتوانست آنها را به راه راست و مسير پيغمبر صلي الله عليه و آله باز گرداند. گويي مردم استعداد و فكر خود را از دست داده بودند و نتوانست به مردم بفهماند كه معاويه صلاحيت زعامت امت اسلامي را ندارد، تا اين كه به دست بدترين خلق در محراب عبادت، و در حالي كه جرمي جز حق طلبي و عدالت خواهي نداشت به شهادت رسيد.

پس از كشته شدن آن حضرت، حسن بن علي عليهما السلام فرزند برومندش كه از هر جهت صلاحيت رهبري مسلمين را داشت با وضع آشفته تري روبه رو


گرديد، چنان كه عده اي از كساني كه با او بيعت كرده بودند با تطميع معاويه او را وادار به صلح كردند و در نتيجه پسر ابوسفيان حكومت اسلامي را قبضه كرد، و با اعمال قدرت، شرايط صلح از جمله انتخاب نكردن يزيد به ولايت عهدي را ناديده گرفته بلكه براي باقي ماندن قدرت و حكومت و سلطنت در خاندان بني اميه در مقام كشتن حسن بن علي عليه السلام بر آمد تا آن كه يزيد را وليعهد خود قرار دهد و با مسموم كردن فرزند پيغمبر نور چشمي خود يزيد را به جامعه ي اسلامي تحميل كند. وليعهدي يزيد نه تنها بر خلاف مصالح علي اسلام و مسلمين بود بلكه با قوانين و مقررات اجتماعي هم توافق نداشت، زيرا پر واضح است جواني قمار باز سگ باز دائم الخمر هرزه و بيگانه از احكام اسلام نه تنها جامعه ي مسلمين را رهبري نمي كند، بلكه موجب انحطاط و سقوط اسلام و مسلمين خواهد شد.

هر چه بود چون خواسته ي معاويه است بايد انجام شود، و مخالفت شخصيت هايي چون امام حسين عليه السلام و بزرگاني از مردان حق او را از راه باز نداشت و سرانجام يزيد وارث مقام خلافت كه در زمان معاويه از آن صورت ساده و بي آلايش به طور كلي خارج شده و به صورت دربار امپراتوران روم درآمده بوده گرديد.

به موجب عوامل وراثت و تربيت و وضع خانوادگي كه شقاوت و پستي را از ابوسفيان و آل اميه به ارث برده و در دامن مادري هم چون «ميسون» كه سابقه ي مسيحيت داشته تربيت شده و در نتيجه، بغضي نسبت به اسلام در قلب او رسوخ كرده و نيز با فراهم بودن همه گونه وسايل عياشي و هرزگي در دربار معاويه جرثومه اي از رذالت و ناپاكي و بوالهوسي زمام حكومت را به دست گرفته بود و همچون كرم درخت كه ارتزاقش از درخت است، اما درخت را مي خشكاند، يزيد هم عنوان و شخصيتش به اسلام بستگي دارد، و به عنوان خليفه ي مسلمين بر مقدرات امت اسلامي حكومت مي كند، اما در صدد محو اسلام و نابودي احكام قرآن است.

اين جاست حسين بن علي عليه السلام كه در حقيقت حافظ حوزه ي ديانت


است و به حكم يك وظيفه الهي مي بايست از حريم اسلام و مسلمين دفاع كند، حاضر نمي شود خلافت او را امضا كند و دست بيعت به او بدهد و در پاسخ مروان كه به عنوان نصيحت و خيرخواهي او را به بيعت با يزيد مي خواند مي گويد:

«علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد»

«اگر چنين است كه يزيد زمامدار امر مسلمين باشد بايد با اسلام وداع كرد و براي هميشه فاتحه اش خواند» [1] .


پاورقي

[1] با استفاده از نشريات حسينيه ي آيت الله العظمي نجفي، سال 1393 قمري.