بازگشت

يزيد و مسابقه با ميمون


يزيد را ميموني بود كه آن را «ابوقيس» ناميده بود. اين ميمون را هميشه در كنار خود مي گذاشت و از زيادي كاسه ي شراب خود به او مي نوشانيد و مي گفت اين ميمون يكي از پير مردان بني اسرائيل است كه در اثر گناه مسخ شده است. اين ميمون را بر گرده خر ماده اي كه جهت مسابقه اسب دواني تربيت شده بود سوار مي كرد و همراه اسب ها به اسب دواني و مسابقه مي فرستاد. يك روز اين ميمون در مسابقه پيش افتاد، يزيد شاد شد و شعري در تشويق آن حيوان سرود. شگفت آورتر آن كه وقتي اين ميمون مرد جناب پادشاه اموي سخت افسرده شد و دستور داد مردار ميمون را كفن و دفن كنند و مردم شام برايش عزاداري نمايند. [1] .



پاورقي

[1] پيشواي شهيدان، ص 276.