بازگشت

زنده كردن اسبان


طبيبي بود اهل موصل از دوستان معاويه كه او را خليفه مي دانست. روزي يكي از پيروان مكتب علوي با او ملاقات كرد و در ضمن اتمام حجت به او فهمانيد كه امام بايد داراي فضايل و مكارم اخلاق باشد و اكنون علايم امامت حجت به او فهمانيد كه امام بايد داراي فضايل و مكارم اخلاق باشد و اكنون علايم امامت در حسين بن علي موجود است، و از خوان احسان او ايتام و ارامل و مساكين بهره ورند، سخنان او در دل آن طبيب مؤثر شد، اما با خود گفت: مي بايد گفتار اين كس را


محك زد، اتفاقا در همسايگي او بيوه زني بود كه يتيمي داشت و آن زن مريض شد. پسرش را نزد طبيب فرستاد و گفت: مادرم چنان حالتي يافته، طبيب پس از استفسار از عقيده ي آن پسر ديد از محبان حسين عليه السلام است، گفت: علاج مرض مادرت جگر اسبي است فلان رنگ. يتيم گفت: از كجا فراهم كنم؟ پاسخ داد: از امامت حسين بطلب.

آن طبيب خدمت امام حسين آمد و از غلامان خواست او را به طويله ببرند تا اسب ها را بنگرد. چون آنها را كشته ديد پرسيد نه براي چه اينها را كشته اند؟ گفتند: براي يتيمي كه مادرش معالجه شود طبيب تقاضا كرد خدمت حضرت برسد. چون او را آوردند به قدم هاي آن بزرگوار افتاد و از شيعيان شد. حضرت علت پرسيد؟ او جريان را بيان كرد. حضرت فرمود: اينها سهل است، بيا تا به تو امري بالاتر بنمايم و دعا نمود: الهي تو قادري اينها را زنده كني، اگر ما را نزد تو قرب و منزلتي است به حرمت جد و پدر و مادر و برادرم اينها را زنده گردان. اسبان به قدرت باري زنده شدند. [1] .


پاورقي

[1] تحفه، ص 148.