بازگشت

زنده شدن مرده به دعاي امام حسين


يحياي ام طويل گويد: نزد مولايم امام حسين عليه السلام بودم كه جواني بر


آن حضرت داخل شد و او مي گريست. حضرت فرمود: چه تو را مي گرياند جوان عرض كرد: يابن رسول الله، همانا مادرم در اين ساعت مرد و ثروتي زياد واگذارده و به من وصيتي نكرده و نمي دانم كجا او را دفن كنم (و او را از آن مال بازداشته بود) حضرت فرمود: هنگام مرگ به تو چه گفت؟ عرض ‍ كرد: به من گفت: چون خواستي كاري براي من انجام دهي به جا نياور مگر به آنچه فرزند دختر رسول خدا اشاره فرمايد. اكنون اي مولايم چه مي فرمايي؟

حضرت فرمود: آيا دوست داري خداوند مادر تو را زنده كند و تو را به آنچه مي خواهي خبر دهد؟

آن جوان گفت: چه بسيار نيك است، حضرت برخاست و با آن جوان روانه شد و مردم هم با آنان روانه شدند تا به منزل مادر او رسيدند. حضرت بر سر مادر او ايستاد و خداي عزوجل را به دعاهايي خواند كه نفهميدم. بعد فرمود: قومي يا امه الله باذن الله تعالي و اوصي الي ابنك بما تريدين. اي كنيز خدا به اذن خداي تعالي برخيز و به پسرت آنچه خواهي وصيت كن. ناگاه آن زن برخاست و شهادت داد و گفت: السلام عليك يابن رسول الله، همانا نزد من مال زيادي بود در فلان جا نهادم، آن را بيرون آور و دو سوم آن براي شما هر چه خواهيد بكنيد و ثيك سوم ديگر را به همين پسرم بده اگر مي داني دوست شماست و اگر مخالف است از آن منعش فرما، زيرا مال من حرام است بر كسي كه شما اهل بيت را دشمن بدارد. آن زن دوباره مرد و حضرت فرمود: او را غسل دهيد و دفن كنيد.