بازگشت

مزد روضه خواني را دادند


آقا سيد اسدالله نقل كرده اند:مجلس روضه خواني داشتيم، شب ختم شد، درها را بستيم، و خوابيديم، در خواب ديدم جلسه ي روضه تمام شده مردم رفته اند ولي آقايي ايستاده است.خدمتش عرض كردم:آقا روضه تمام شده مي خواهيم درها را ببنديم و استراحت كنيم، فرمود:براي كه روضه خوانديد؟

گفتم:براي امام حسين.

فرمود:مي خواهي مزد شما را بدهم، پرسيدم شما كي هستيد؟جوابي نفرمود.دست در جيب مباركش كرد و يك عدد و ان يكاد...با يك زنجير زيبا مرحمت كرد و فرمود:اين براي خودت.بعد چيز ديگري داد و گفت:اين براي كنيز زهرا.گفتم:مقصود كيست؟

فرمود:عيالت كه زحمت پذيرايي روضه را عهده دار بود و براي بچه ها هم دو چيز ديگر لطف فرمود:عرض كردم:خودتان را معرفي نكرديد؟

فرمود:شما براي چه كسي روضه مي خوانديد؟

عرض كردم:براي امام حسين.فرمود:من پدرشان هستم.از شادي بيدار شدم، ديدم اتاق، معطر و ان يكاد آن جا است كه هنوز زنجيرش را داريم.از آن حرزها هم در ناراحتي و بيماري بچه ها استفاده كرديم يك بارهم پسرم تصادف كرد، از بركت حرزها سالم ماند. [1] .


پاورقي

[1] مقتل جامع، ج 2، ص 247.