بازگشت

آب را آشاميدم و سالم شدم


شيخ طوسي عليه الرحمه از مشايخ كرام خود روايت نموده است كه محمد رازدي مي گويد: من در مسجد جامع مدينه نماز مي خواندم. در كنار من دو مرد


بودند كه يكي از آنها جامه سفيد بر تن داشت. يكي از آنها به ديگري گفت: كه در تربت امام حسين عليه السلام شفايي از هر درد است و من مرضي داشتم و به هر دوا كه مداوا كردم عافيت نيافتم تا آنكه خوف هلاك بر من مستولي شد و از خود نااميد شدم و نزد ما پير زالي بود از اهل كوفه كه به نزد ما مي آمد در وقتي كه مرضم نهايت شدت را داشت. او گفت: در تو را هر روز در زيادتي مي بينم، مي خواهي تو را معالجه كنم كه از اين مرض ‍ نجات يابي.

گفتم: بسي محتاجم به چنين چيزي. پس آبي در قدحي كرد و به نزد من آورد چون آن آب را آشاميدم سالم شدم كه گويا هرگز آزاري نداشتم.

بعد از چند ماه آن زن نزد من آمد و او سلمه نام داشت، گفتم: بالله اي سلمه آن چه دوايي بود كه به من دادي؟گفت:با يك دانه از تسبيح كه در دست دارم تو را مداوا كردم. گفتم: اين تسبيح چيست؟گفت: خاك قبر امام حسين عليه السلام است. من به او گفتم اي رافضيه، مرا مداوا به خاك قبر امام حسين عليه السلام مي كني؟پس آن زن خشمناك شد و از پيش من بيرون رفت و در همان ساعت آزار من عود كرد و چنان شدت به هم رسانيده است كه خوف هلاك بر خود دارم. [1] .


پاورقي

[1] تاريخ کربلا، ص 30، به نقل از تحفة الزائر، علامه مجلسي «ره» چاپ سنگي.