بازگشت

استشفاي امام محمد باقر با تربت


جعفر بن قولويه قمي طيب الله رمسه در كامل الزيارة گويد:

محمد بن مسلم گفت: به مدينه رفتم و بيمار شدم. امام محمد باقر عليه السلام شربتي با غلام خود برايم فرستاد و دستمالي بر آن بود. چون غلام آورد گفت: اين را بخور كه حضرت به من فرموده نروم تا بياشامي. چون گرفتم وخوردم ديدم شربت سردي بود در نهايت خوش طعمي و بوي مشك مي داد، غلام گفت: چون آشاميدي خدمت حضرت برو.

من تعجب كردم كه قادر به حركت نيستم و نمي توانم بر پا بايستم، ولي چون آن شربت در جوفم قرار گرفت، گويا از بندي رها شدم، برخاستم به در خانه آن حضرت آمده رخصت جستم.

حضرت فرمود: صح الجسم فادخل، گريه كنان داخل شدم و سلام كردم و دست و سر مباركش را بوسيدم، فرمود: چرا گريه مي كني؟گفتم: قربانت شوم بر غربت خود مي گريم و دوري راه از خدمت شما و ناتواني درماندن و ملازمت شما كه پيوسته به شما بنگرم فرمود: اما كمي قدرت تو خداوند شيعيان و اهل مودت ما را چنين گردانيده و بلا را به سوي ايشان منعطف كرد. [1] .


پاورقي

[1] مقتل جامع، جلد 2، ص 294.