بازگشت

درگذشت معاويه و خلافت يزيد


آخرين ضربت كاري وي كه به پيكر اسلام و مسلمين وارد ساخت اين بود كه خلافت اسلامي را به سلطنت استبدادي موروثي تبديل نمود و پسر خود يزيد را به جاي خود نشانيد در حالي كه يزيد هيچ گونه شخصيت ديني (حتي به طور تزوير و تظاهر) نداشت و همه وقت خود را علنا با ساز و نواز و باده گساري و شاهد بازي و ميمون رقصاني مي گذرانيد واحترامي به مقررات ديني نمي گذاشت و گذشته از همه اينها اعتقادي به دين و آيين نداشت چنان كه وقتي كه اسيران اهل بيت و سرهاي شهيدان كربلا را وارد دمشق مي كردند و به تماشاي آنها بيرون آمده بانگ كلاغي به گوشش رسيد گفت:



نعب الغراب فقلت قل اولا نقل

فقد اقتضيت من الرسول ديوني [1] .



و همچنين هنگامي كه اسيران اهل بيت و سر مقدس سيدالشهداء عليه السلام را به حضور آوردند ابياتي سرود كه يكي از آنها اين بيت بود:



لعبت هاشم بالمللك فلا

خبر جاء ولا وحي نزل



زمام داري يزيد كه توأم با ادامه سياسيت معاويه بود، تكليف اسلام و


مسلمينن را روشن مي كرد و من جمله وضع رابطه ي اهل بيت رسالت را با مسلمانان و شيعيانشان (كه مي بايست به دست فراموشي مطلق سپرده شود و بس) معلوم مي ساخت.

در چنين شرايطي يگانه وسيله و مؤثرترين عامل براي قطعيت يافتن سقوط اهل بيت و درهم ريختن بنيان حق و حقيقت اين بود كه سيدالشهداء عليه السلام با يزيد بيعت كند و او را خليفه و جانشين مفترض الطاعه ي رسول خدا بشناسد.


پاورقي

[1] روح المعاني، ج 26، ص 66 از تاريخ ابن الوردي، و الوافي بالوفيات.