بازگشت

ابعاد تحريف


تحريف تنها متوجه محتواي مكتب و مضامين آيات قرآني و روايات نيست، قطعا شخصيتها نيز از آفت تحريف مصون نمي مانند.

شخصيت والاي اميرالمؤمنين همواره در معرض تهمتها و افتراهاي ناجوانمردانه تحريفگران اموي بوده است.

در جنگ صفين، جواني غسّاني به ميدان جنگ آمد و در حالي كه رجز مي خواند و علي را ـ قلم شرم دارد! ـ لعن مي كرد، به كرّ و فرّ پرداخت. هاشم مرقال مي گويد: اي جوان، آخر هر كلامي را روزگاري در پي است كه به حسابش خواهند رسيد. از خدايي كه بازگشت تو به سوي اوست، بترس كه تو را از اين موقعيت خواهد پرسيد و از آنچه اراده كرده اي، سؤال خواهد نمود. جوان گفت: «صاحبكم لا يصلي كما ذكر لي و انكم لاتصلون».

به من گفته اند كه رهبر شما نماز نمي خواند و شما نماز نمي خوانيد. هاشم توانست با زباني نرم آن جوان را آگاه كند و او را از شر توطئه تحريفگران اموي نجات دهد. [1] .

كار به جايي رسيده بود كه در بازار شام، هنگامي كه اسيران اهل بيت را بر در مسجد جامع دمشق به پاي داشته بودند، پيرمردي به امام سجاد گفت:

الحمدلله قتلكم و اهلككم و قطع قرون الفتنه

يعني:

ستايش خداي را كه شما را كشت و هلاك كرد و عوامل فتنه را از بيخ و بن قطع كرد.

بني اميه در تبليغات تحريفگرانه خود مصلح را مفسد و خادم را خائن و دوست واقعي مردم را دشمن و فتنه گر معرفي كرده اند تا آنجا كه پيرمردي ساده دل، پيروزي ظاهري بني اميه را پيروزي صلاح بر فساد تلقي مي كند و بر اين نعمت! خدا را حمد مي كند.

امام سجاد او را نصيحت كرد و با خواندن آياتي از قرآن در شأن خاندان پيامبر، او را به راه آورد و او توبه كرد. [2] .

ابن زياد در ادامه برنامه تحريف، پس از شهادت امام حسين و يارانش در اجتماع مسجد كوفه، به منبر مي رود و بر پيروزي يزيد ـ به عنوان اميرالمؤمنين ـ و شكست امام حسين (ع) به عنوان كذاب كذاب زاده ـ باز هم قلم از نوشتن شرم دارد ـ شادي مي كند. در اين وقت عبداللّه بن عفيف ازدي كه هر دو چشمش را در جنگهاي جمل و صفين در راه علي از دست داده، به او پرخاش مي كند و مي گويد: دروغگوي دروغگوزاده تويي و پدرت و يزيد است و پدرش. شما اولاد پيامبران را مي كشيد و سخن صديقين را بر زبان مي رانيد.

اگر چه اين مرد پاكدل سرانجام به دست عمال پسر زياد به شهادت رسيد ولي با تحريف گسترده امويان مبارزه كرد و راه امام حسين و يارانش را در مبارزه با تحريف ادامه داد. [3] .

شخص يزيد در مجلسي كه در حضور اسيران اهل بيت تشكيل شده بود، با نگاه به سر بريده امام حسين (ع) و خطاب به جمعيت چنين گفت:

مي دانيد چرا اين قضيه اتفاق افتاد، او مي گفت: پدرم علي از پدر يزيد و مادرم فاطمه از مادر او و جدم پيامبر از جد او و خودم از او بالاتر و برتريم. البته مادر و جدش بر مادر و جد من برتري دارند. هر كس به خدا و رستاخيز مؤمن باشد، چنين مي گويد اما او و پدرش بر من و پدرم برتري ندارند. پدرم بر پدرش غالب شد. او اين مطلب را مطابق فهم خود مي گفت. او اين آيه را نخوانده بود: «قل اللهم مالك الملك تؤتي الملك من تشاء...» [4] .

اين بار، آيه اي از آيات قرآني هدف تير تحريف قرار مي گيرد و يزيد، خود را پادشاهي معرفي مي كند كه به دست مالك الملك، به چنين مقامي نائل آمده و كسي را ياراي آن نيست كه در برابر اراده خدا به ستيز و مبارزه بر خيزد. غافل از اينكه درست است كه مِلك و مُلك هر دو از آن خداست و هر كه هر چه دارد، از اوست، ولي مالداران و زمامداران هم در كسب مال و مقام وظايفي دارند كه نبايد از رعايت آن سر باز زنند و هم پس از كسب مال و مقام نبايد از تكاليف خود منحرف شوند.

همه مي دانند كه يزيد نه در كسب قدرت، مشروعيتي دارد و نه در اعمال قدرت، معاويه با توطئه و ارعاب، او را بر اريكه قدرت نشانده و او براي تثبيت قدرت خود به بزرگترين جنايتها دست زده است. چگونه مي توان با تمسك به آيه شريفه «قل اللهم مالك الملك...» به جنايات و تحريفاتي كه در راه به قدرت رسيدن يزيد صورت گرفته و به اجحافات او و بيدادگريهايش مشروعيت بخشيد.

سالار شهيدان در تمام مراحل زندگي در راه خنثي كردن توطئه هاي تحريفگران كوشيد و از تمام فرصتهاي طلايي در راه اعلاء كلمه حق بهره گرفت لكن هيچيك از تلاشها و مبارزات جدي و چشمگير آن بزرگوار به اندازه قيام عاشورا عظمت ندارد. با اين قيام خونين، مبارزه با تحريف اموي آن چنان جدّي و علني شد كه مهره هاي اصلي حكومت و سياست را درمانده كرد. اين قيام موجب شده است كه آنان هر چه در توان دارند، در راه تحريف آيات و احاديث و تحريف شخصيتها به كار اندازند و هر چه جلوتر روند، شكست خود را ملموستر و رسوايي خود را آشكارتر بيابند. اين بار، كار به جايي رسيده است كه عبدالله بن عفيف ها، زيد بن ارقم ها، ابوبرزه ها و ديگر افراد عادي امت نيز به صحنه آيند و هر كدام گوشه اي از خيانتها و تحريفها را بر ملا سازند.

زماني كه يزيد با چوب دستي خود بر لب و دندان حسين مي زد و مطالبي مي گفت كه باز هم تحريف آميز و دنباله همان سياست شوم شكست خورده امويان بود، مردي به نام ابوبرزه او را مخاطب ساخت و چنين گفت:

«ارفع قضيبك فطال والله ما رايت رسول الله(ص) يضع فمه علي فمه يلثمه» [5] .

يعني:

چوبدستي خود را از روي لب و دندان او بردار. به خدا همواره مي ديدم كه پيامبر خدا دهانش را بر دهان او مي نهد و مي بوسد.

چگونه ممكن بود بدون قيام و شهادت، كسي بتواند در مركز حكومت امويان و در كاخ يزيد، چنين سخني بگويد و جايگاه امام حسين (ع) و ديگر رجال والامقام اهل بيت را نزد خدا و رسول و پايگاه آنها را در دين مبين اسلام، براي مردم تبيين كند و جو تحريف را بشكند و بازار شايعه و دروغ را كساد كند؟!

البته اگر دشمن قدري آگاهانه تر عمل مي كرد و پس از شهادت امام حسين و يارانش از عمليات انتقامجويانه و كينه توزانه دست مي كشيد، كاملاً سود مي برد و كمتر ضربه مي خورد، ولي سران اموي كه مست باده پيروزي شده بودند، كارهايي كردند كه مشت خود را باز كردند و تمام اقشار مردم آنها را شناختند و به فريبكاري و دغلكاري آنها پي بردند.

آنان بلافاصله پس از شهادت امام حسين (ع) تصميم گرفتند كه بدنهاي بي سر شهدا را پايمال سم اسبان كنند [6] و خيمه ها را غارت نمايند و پس از غارت، آنها را به آتش بكشند.



گيرم كه خيمه خيمه آل عبا نبود

آتش بر آشيانه مرغي نمي زنند



اگر بدنهاي شهدا را به خاك مي سپردند و تا اين كار را به انجام نمي رساندند، راهي كوفه نمي شدند، قطعا به مصلحت رژيم پوشالي امويان بود، ولي كوركورانه كشتگان خود را دفن كردند و بدنهاي آن عزيزان را بر روي خاك گذاشتند و پي كار خود رفتند. افتخار دفن اجساد پاك شهدا نصيب مردم غاضريه شد كه طايفه اي از بني اسد بودند. [7] .

آنها به دست خود براي زينب كبري و زنان ديگر در كوفه و شام فرصت به وجود آوردند تا با مردم سخن بگويند و حقايق را به گوش مردم برسانند و براي امام سجاد منبري در مسجد جامع دمشق فراهم كردند تا آن خطبه تاريخي را ايراد كند و مردم خفته را بيدار و بي خبران را آگاه سازد. قطعا اگر پس از شهادت امام حسين، اهل بيت را مورد اكرام و احترام قرار مي دادند و اين همه هتك و اهانت نمي كردند، رسوايي كمتري دامنگيرشان مي شد.

با شهادت امام حسين و ديگر شهداي كربلا و با اسارت اهل بيت، شاعران به سخن آمدند و سروده هاي آنها همچون بمبي بر سر حكومتداران منفجر شد. مسلم بن قتيبه چنين گفت:



و اندبي ان ندبت آل الرسول

عين جودي بعبرة و عويل



اي چشم، گريه كن و از ريختن اشك دريغ نكن. اگر اهل ناله و ندبه اي، بر آل پيامبر، ناله و ندبه كن.



قد اصيبوا و خمسة لعقيل

و اندبي تسعة لصلب عليّ



براي نه تن از كساني كه از صلب علي بودند و پنج تن از كساني از صلب عقيل بودند، نوحه كن



عدّ في الخير كهلهم كالكهول

و اندبي كهلهم فليس اذا ما



نوحه براي مرداني كن كه در نيكي و خير، برترين مردان روزگار بودند.



وابنه و العجوز ذات البعول [8]

لعن اللّه حيث كان زيادا



خداوند، زياد ـ هرجا كه باشد ـ و پسرش و آن پيرزن چند شوهره را لعنت كند.

هيچ قدرتي به جز حماسه شهادت نمي توانست خباثت و عدم مشروعيت امويان را ـ كه از سال 14 هجري بساط حكومت را در شام گسترده و از سال چهلم، قدرت حكومت بر جهان اسلام را قبضه كرده بودند به اثبات برساند ـ و راز دروني آنها را فاش كند و تحريفات آنها را كه روز به روز ابعادي وسيع تر به خود گرفته بود، آشكار سازد.

مكتوبات و مذاكرات و پيامها و خطبه هاي امام حسين بعد از شهادت امام مجتبي تا سال 61 هجري در قالب قيام و شهادت تفسير شد و مردمي كه در گوشه و كنار جهان پهناور اسلام به كارهاي عادي و روزمره خود مشغول بودند و از توطئه هاي پشت پرده و مظلوميت قرآن و عترت خبر نداشتند و در جو تحريف و قلب حقايق، گيج و سرگردان شده بودند، به خود آمدند و هنگامي كه كار از كار گذشته بود و خون پاك بهترين و شايسته ترين افراد امت ريخته شد و خاندان آنها به اسيري رفتند، بيدار شدند و همين بيداري مردم بود كه اسلام را تقويت كرد و زمينه رشد و گسترش آن را فراهم ساخت.


پاورقي

[1] کتاب صفين، طبع مصر، ص 354.

[2] بررسي تاريخ عاشورا، ص 144 و 145.

[3] تاريخ الطبري، ج 6، ص 351.

[4] همان، ص 355.

[5] مروج الذهب، ج 3، ص 61، نشر دارالهجره قم.

[6] همان، ص 62.

[7] همان، ص 63.

[8] همان، ص 62.