بازگشت

موقعيت بني اميه تا زمان يزيد


بني اميه تا سال 60 هجري، كه يزيد بر سر كار آمد، كارنامه اي سياه دارد. محتواي اين كارنامه، بيش از نيم قرن خيانت به اسلام و توطئه عليه رهبران راستين آن است. اينان چه آن زماني كه با اسلام مي جنگيدند و چه آن زماني كه به اسلام روي آوردند، يكسان عمل كردند. عمل آنها تلاشي مستمر در براندازي بود.

امام حسين با سخنان افشاگرانه خود، همواره در معرفي چهره هاي اموي تلاش مي كرد. از نمونه هاي بسيار گويا و صريح، همان است كه به هنگام برخورد با سپاه حر، ايراد فرمود. پس از آنكه حر و لشكرش مسافتي را با حضرت طي كردند، وقت نماز ظهر فرا رسيد. حجاج بن مسروق نخعي به امر امام، اذان ظهر سر داد و همه آماده نماز شدند. حر و همراهانش نيز به صف جماعت پيوستند تا پشت سر حضرت، اقامه نماز كنند. آن روز، امام دوبار سخنراني كرد: يكي بعد از نماز ظهر و ديگري بعد از نماز عصر. امام در سخنراني دوم رو به جانب حضار كرد و پس از حمد و ثناي الهي چنين فرمود:

«فانكم ان تتقوا و تعرفوا الحق لاهله يكن ارضي لله و نحن اهل البيت اولي بولاية هذا الامر عليكم من هؤلاء المدعين ما ليس لهم و السائرين فيكم بالجور و العدوان». [1] .

يعني:

شما مردم اگر تقوا پيشه كنيد و حق را براي اهلش بشناسيد، خداوند خشنودتر است. ما خاندان پيامبر، از اينهايي كه ادعاي دروغ دارند و با شما به ستم و دشمني رفتار مي كنند، به زمامداري برتريم.

امام در همين سخن كوتاه نشان داد كه بني اميه همواره مخالف و ضد اسلام بوده اند و هرگز سر آشتي با اسلام و مردم مسلمان ندارند.

هنگامي كه يزيد به حاكم مدينه نوشت كه براي او از امام حسين (ع) بيعت بگيرد، امام استنكاف كرد. مروان بن حكم ـ كه يكي از چهره هاي سياسي و توطئه گر اموي بود ـ با حضرتش ديدار، و او را به بيعت تشويق نمود. حضرت فرمود: «انا لله و انااليه راجعون و علي الاسلام السلام» يعني: بيعت با يزيد به معناي اين است كه فاتحه اسلام خوانده شود. اگر زمامدار مسلمانان يزيد باشد، از اسلام چيزي باقي نمي ماند. من از جدم پيغمبر شنيدم كه مي فرمود: خلافت بر آل ابي سفيان حرام است. [2] .

در اين گفتگو نيز موقعيت بني اميه و يزيد هر دو روشن شده است.

امام حسين در دوران سياه حكومت معاويه و در اواخر عمر شوم او، از تمام كساني كه افتخار صحابگي پيامبر داشتند و نيز از اولاد آنها دعوت كرد و آنان در موسم حج در مني گرد آمدند و براي آنها يك سخنراني افشاگرانه ايراد كرد و مسئوليت عظيم آنها را به گوش آنها رسانيد و از سياست شوم بني اميه و توطئه هاي عظيم آنها پرده برداشت. در اواخر همين سخنراني فرمود:

فيا عجبا و ما لي لا اعجب و الارض من غاشّ غشوم و متصدق ظلوم و عامل علي المؤمنين بهم غير رحيم. [3] .

يعني:

شگفتا از اين وضع! چرا در شگفت نباشم! زمين در تصرف مردي دغلكار و ستمكار و باجگيري نابكار است. حاكمي كه بر مؤمنان نامهربان است.


پاورقي

[1] تاريخ الطبري، ج 4، ص 303، نشر مؤسسة الاعلمي بيروت، لبنان.

[2] منتهي‏الآمال، نشر کتابفروشي اسلاميه، ج 1، ص 217.

[3] تحف‏العقول، ص 169 و 170، چاپ نجف اشرف، 1380 ه··. ق، طبع پنجم او نيز بررسي تاريخ عاشورا، ص23.