بازگشت

اسلم بن عمرو، غلام امام حسين و واضح تركي ، بنده ي خدمتكار حرث مذحجي


اسلم بن عمرو، يكي از بندگان ترك زبان حضرت ابي عبداللَّه عليه السلام و از قاريان قرآن است. كه به همراه حضرت به كربلا آمد. [1] .

نوشته اند: وقتي اسلم نزد امام آمد تا اجازه جهاد بگيرد حضرت به وي فرمود : تو را به فرزندم علي (زين العابدين عليه السلام) بخشيدم! آن غلام به محضر امام سجاد عليه السلام آمد، ديد حضرت از هوش رفته است. در قسمت پايين پاي امام نشست و كف پاي آن حضرت را به صورت خود مي كشيد. زماني كه امام به هوش آمد، با نگاهي به او فرمود: چه نياز داري؟ گفت: مولاي من، از پدرت اجازه رفتن به ميدان جهاد خواستم كه مرا به شما بخشيد. من از شما مي خواهم كه به من اجازه جنگ دهيد !.

حضرت فرمود: من تو را آزاد كردم. تو در راه خدا آزاد هستي.


اسلم با كمال خوشحالي از محضر امام بيرون آمد و به سوي ميدان جنگ رفت.

امام زين العابدين فرمود: گوشه اي از خيمه را بالا بزنيد تا رزم او را مشاهده كنم. [2] .

اسلم همچنان كه براي رويارويي با دشمن خود را آماده مي كرد اين اشعار را مي خواند:



البحر من طعني وضربي يصطلي

و الجو من نبلي و سهمي يمتلي



اذا حسامي في يميني ينجلي

ينشق قلب الحاسد المبخل [3] [4] [5] .

دريا از نيزه و شمشير زدنم گرم، و فضا از تيرهاي من پر مي شود، چون شمشيرم در دست راستم نمايان شود، قلب شخص حسود را پاره مي سازد.

اسلم پس از نبردي سخت هفناد نفر از دشمنان را به خاك هلاكت انداخت و آن گاه با بدني مجروح و پر زخم به زمين افتاد. [6] .


امام حسين عليه السلام به سراغ او رفت و ديد هنوز مرغ روحش پرواز نكرده و در حالي است كه به حضرت اشاره مي كند. [7] ابي عبداللَّه عليه السلام بر او گريست و در آغوشش گرفت و صورت خود را بر صورت او گذاشت، اسلم چشمان خود را باز كرد و چون خود را در آغوش امام حسين ديد لبخندي زد و گفت: چه كسي همانند من است، درحالي كه فرزند رسول خدا صورتش را بر صورتم نهاده است. اين را گفت و جان به خداي جان آفرين تسليم كرد.

واضح تركي [8] .

او مردي شجاع و قاري قرآن و ترك زبان و يكي از غلامان حرث مذحجي سلماني است كه همراه جناده بن حارث به حضور امام حسين عليه السلام آمده بود.

مولف ابصار العين ضمن اين كه دو نفر ترك زبان را در ياران ابي عبداللَّه عليه السلام ياد مي كند اسلم بن عمرو (بنده ي خدمت كار ابي عبداللَّه عليه السلام) و واضح تركي، غلام حارث. مي گويد: به گمان من واضح همان كسي است كه گويند روز عاشورا در مقابل سپاه كوفه ايستاد و پياده با شمشير مبارزه مي كرد و رجز مي خواند و چون روي زمين افتاد به امام


استغاثه كرد. امام بر بالين او آمد و دست بر گردن او نهاد، در حالي كه او جان مي داد و او به خود مي باليد كه چه كسي همانند من است، در حالي كه پسر رسول خدا صورتش را بر صورتم گذاشته است! سپس روحش به پرواز درآمد. [9] .

به هر تحليل، آنچه در شناخت اين خوبان آسماني دانستني است اين كه در زماني كه بيشتر مردم كوفه بر اثر ناآگاهي و ناآشنايي به موقعيت زمان خود يا در اثر تطميع، به پول و مقام يا ترس از كشته شدن، در خانه هاي خود خزيدند و يا خود را مخفي كردند يا براي جنگ با ابي عبداللَّه عليه السلام خود را آماده كرده بودند، عده اي مانند اسلم و واضح، در لباس بندگان خدمت كار و در حقيقت آزاد و آزاده، همراه با سروران خود پا به صحنه ي جهاد و دفاع از ارزشهاي الهي گذاشتند و حمايت از فرزند رسول خدا را وظيفه ي ديني خود دانستند و با آزاد انديشي خود، نه فقط خويشتن را از قيد هرگونه اسارت و بندگي آزاد كردند، بلكه درس آزادگي به انسانهاي آزاد اما در قيد اسارت تقديم كردند.

سلام بر اسلم بن عمرو و واضح تركي، آن چهره هاي مقدس و بزرگواري كه در كربلا حضور يافتند و آن جانبازي هاي اعجاب انگيز را از خود به يادگار نهادند.



پاورقي

[1] معالي السبطين ج 1 ص 391.

[2] معالي السبطين ج 1 ص 391 .

[3] معالي السبطين ج 1 ص 391.

[4] معالي السبطين ج 1 ص 391؛ جلاء العيون، سيد عبداللّه شبر ص 183، جلاء العيون، علامه مجلسي، ص 400؛ زندگاني امام حسين ص 116.

[5] در برخي کتب شهادت نامه نوشته‏اند: او چنين مي‏گفت:



اميري حسين و نعم الامير

سرور فؤاد البشير النذير



ابصار العين ص 95.

[6] معالي السبطين ج 1 ص 392.

[7] ابصار العين ص 95.

[8] برخي اسلم و واضح را يک فرد مي‏شناسد. (مقتل خوارزمي ج 2 ص 24).

[9] برخي اسلم و واضح را يک فرد مي‏شناسند. (مقتل خوارزمي ج 2 ص 24).