بازگشت

گفتگوي امام با همسفران وفادار


حضرت از آنها احوال مردم كوفه را پرسيد. مجمع بن عبداللَّه گفت: به اشراف كوفه رشوه هايي گزاف دادند و چشم مال پرست آنها را پركردند، تا دلهاي آنان را نسبت به بني اميه نرم كنند. و اينك يك دل و يك زبان با تو دشمني مي ورزند، اما ساير مردم دلهايشان با تو است، هرچند فردا شمشيرهايشان به روي تو كشيده خواهد شد.


آنگاه امام عليه السلام درباره ي رسول خود قيس بن مسهر صيداوي پرسيد: گفتند: او را حصين بن تميم دستگير كرد و نزد ابن زياد فرستاد و او دستور داد كه قيس شما و پدرت را ناسزا گويد! قيس بر منبر رفت و بر شما و پدر بزرگوارت درود فرستاد و ابن زياد و پدرش را لعنت كرد و مردم را به ياري تو خواند و آنان را از آمدنت با خبر كرد. ابن زياد دستور داد تا او را از بالاي قصر به زير افكندند.

در اين هنگام اشك در چشمان امام عليه السلام حلقه زد و بر گونه اش جاري شد و اين آيه را قرائت كرد: فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا [1] ، و گفت: خدايا، بهشت را جايگاه ما و شيعيانمان قرار ده و ما را با ايشان در سراي رحمت خود، در كنار هم قرار ده. [2] .


پاورقي

[1] سوره احزاب 23.

[2] قصه کربلا ص 200، مقتل الحسين مقرم ص 186، منتهي الامال ج 1 ص 330، سخنان حسين بن علي ص 160.