بازگشت

نقشه خائنان


با ورود عبيداللَّه بن زياد به كوفه و تسلط بر اوضاع و تهديد مردم و تطميع اشراف كوفه، حضرت مسلم بن عقيل چنين صلاح ديد كه در خانه هاني بن عروه مستقر گردد. بدين سبب خانه مختار را به قصد خانه هاني ترك كرد و از آن پس شيعيان و هواداران مخفيانه به حضور او مي رسيدند.

مخفي شدن مسلم و رهبري مردم از طرف امام عبيداللَّه را سخت نگران ساخت. او پيوسته تلاش مي كرد محل مخفي شدن مسلم بن عقيل را بيابد، ولي پيوسته تلاشهاي او بي نتيجه مي ماند. روزي به نظرش رسيد كه شخصي را در پوشش هواداري اهل بيت به نزد يكي از كارگزاران حضرت مسلم بفرستد تا از آن طريق بر محل حضرت مسلم و رخدادها آگاه شود. بدين منظور يكي از غلامان خود را به نام معقل فراخواند و گفت اين سه هزار درهم را بگير و خود را به گونه اي به نزد مسلم بن عقيل برسان و اين كار فقط از طريق يارانش ساخته است. اگر بر يكي يا گروهي از آنها دست يافتي اين پول را به آنها بده


و بگو اين پول را در راه جهاد با دشمنانتان به مصرف برسانيد و آنها را مطمئن ساز كه هم عقيده ي آنان مي باشي. اگر اين صداقت را از تو مشاهده كنند، به تو اطمينان پيدا كرده، چيزي را پنهان نخواهند داشت. آنگاه با آنان در رفت و آمد باش تا تو را به محل مفي شدن مسلم بن عقيل برسانند.

روز بعد معقل به دنبال انجام ماموريت به مسجد آمد و در چند قدمي مسلم بن عوسجه اسدي، كه مشغول نماز بود، نشست. در آن هنگام شنيد كه مي گويند: اين مرد براي امام حسين بيعت مي گيرد. همين كه از نماز فارغ شد به نزد او رفت و در كنارش قرار گرفت و گريان گفت: اي بنده خدا، من مردي از اهل شام هستم كه خداوند نعمت محبت اهل بيت و محبت كساني كه آنها را دوست دارند به من ارزاني داشته است. سه هزار درهم همراه من است كه مي خواهم بدين وسيله به ملاقات يكي از آنها، كه شنيده ام به تازگي وارد كوفه شده است و براي فرزند رسول خدا از مردم بيعت مي گيرد، بروم. خواستم او را ملاقات كنم، اما تاكنون كسي را پيدا نكرده تا مرا به سوي او ببرد.

حال در مسجد شنيدم كه عده اي از مومنين به يكديگر مي گفتند اين مرد اطلاعاتي از اين خاندان دارد و من نيز نزد تو آمدم تا اين اموال را از من بستاني و به صاحبت بدهي. بدان كه من برادري از برادرانت مي باشم و مورد اعتماد تو مي باشم. اگر مي خواهي پيش از آن كه مرا به


ملاقات او ببري نخست از من بيعت بگير!

مسلم بن عوسجه گفت: خداي را حمد و سپاس مي گويم كه تو را ملاقات كردم و از اين ديدار بسيار خوشحالم. اميد است به آنچه كه دوست داري برسي و خداوند به وسيله تو اهل بيت پيامبرش را ياري كند.

معقل گفت: چيزي جز خير نخواهد بود. حال از من بيعت بگير. مسلم بن عوسجه از او بيعت و پيماني سخت گرفت كه صداقت داشته باشد و خيانت نكند و هرچه مي بيند يا مي شنود كتمان كند.

معقل در ظاهر به او اطمينان داد كه خواسته هايش را به جاي آورد. بدين سان چند روزي به منزل مسلم بن عوسجه در رفت و آمد بود و پيسوته منتظر ملاقات مسلم بن عقيل بود. پس از درخواستهاي پياپي، عاقبت موفق شد مسلم بن عقيل را ببيند و پس از اخذ بيعت آن مبلغ را در اختيار او قرار دهد. [1] .

برخي از نويسندگان پس از نگارش اين رويداد، زبان به نكوهش مسلم بن عوسجه و گردانندگان قيام مسلم گشوده اند و نوشته اند: مگر آنها نمي دانستند كه معقل اهل شام است و اهل شام نيز معروف به بغض اهل بيت و دوستي و محبت بني اميه مي باشند؟ ! چرا به او


اعتماد كردند؟ چه دليلي داشت كه يك فرد ناآشنا از اهالي شامي هر روز پيش از همه نزد حضرت مسلم بن عقيل رود و آخرين فرد باشد كه از نزد او بيرون مي رود؟ [2] .

در پاسخ مي گوييم: ممكن است در آن ايام آشوب و ناامني، كاري برخلاف امنيت صورت گرفته باشد، اما هرگز اين راهيابي به توسط مطالعه بيشتر در اين ماجرا به دست مي آيد كه وي كمال احتياط را مراعات كرده بود. معقل نه اولين فردي بود كه بيعت مي كرد و پول مي آورد و نه آخرين آنها. هزاران نفر با مسلم ملاقات داشته اند. مشخص كردن پليدي نيت افرادي مانند معقل از ميان هجده هزار نفر بيعت كننده چگونه ممكن بود!؟ با توجه به اين كه او نه امام معصوم بود كه از نيتهاي انسانها با خبر باشد و نه اگر امام بود مي توانست بر اساس باطن انسانها و نيت هاي پليدشان عمل كند. بدين جهت مسلم بن عوسجه با گرفتن عهد و پيمان سخت و معطل گذاشتن چند روزه ي وي بر ملاقات با حضرت مسلم بن عقيل چنين به نظر مي رسد كه هيچگونه بي دقتي و بي احتياطي در اين راستا نبوده است، زيرا اين اقدام خائنانه از هر كس امكانش بود.



پاورقي

[1] ارشاد مفيد ص 189، الکامل في التاريخ ج 3 ص 388، مقتل الحسين مقرم ص 154.

[2] حياة الامام الحسين، باقر شريف قرشي، ج 2، ص 369.