بازگشت

وهب در روز عاشورا


در كتاب لهوف مي خوانيم: در روز عاشورا مادرش به او گفت: برخيز و فرزند رسول خدا را ياري كن. گفت: آري، در آنچه فرمودي


كوتاهي ننمايم. [1] پس به خدمت امام آمد و اذن جهاد گرفت و رهسپار ميدان گرديد. [2] او در حالي كه در ميدان جولان مي داد اين رجز را مي خواند:



ان تنكروني فانا ابن الكلبي

سوف تروني و ترون ضربي



و حملتي و صولتي في الحرب

ادرك ثاري بعد ثار صحبي



وادفع الكرب امام الكرب

ليس جهادي في الوغا بالعجب [3] .



گر نشناسيد من ابن كلبم

زود ببينيد من و هم ضربم



حمله و صولت من در حربم

خون رفيقان و خودم شد كسبم



دفع كنم كرب زپيش كربم

اهل نبردم نه اسير لعبم [4] .



پس جنگي نيكو نمود و آن گاه به سوي همسر و مادرش برگشت و به مادرش گفت: آيا از من راضي شدي؟ گفت: راضي نشوم تا آن كه در پيش روي امام حسين عليه السلام كشته شوي. همسر او گفت: تو را به خدا كه مرا به ماتم خويش اندوهناك مكن.

مادرش گفت: از تقاضاي همسرت روي گردان و به ياري امام حسين بشتاب تا شفاعت جدش در روز قيامت شامل حال ما شود.


پس بار ديگر وهب به ميدان برگشته، در حالي كه اين رجز را مي خواند:



اني زعميم لك ام وهب

بالطعن فيهم تاره و الضرب



ضرب غلام مؤمن بالرب

اي ام وهب، من تعهد مي كنم كه با نيزه و شمشير زدن، به دشمن روي كنم، ضربت جواني كه به خداي ايمان دارد.



پس نوزده سوار و دوازده پياده [5] را كشت و همچنان مي رزميد تا اين كه دو دستش را قطع كردند. [6] در اين وقت مادر او عمود خيمه را بگرفت و به ميدان درآمد و گفت: اي وهب، پدر و مادرم فداي تو باد! هرچه در توان داري از حرم رسول خدا دفاع كن. وهب خواست تا مادر خود را برگرداند اما او گوشه پيراهنش را گرفته، گفت: برنمي گردم تا با تو در خون خويش غوطه ور شوم. چون امام چنين ديد، فرمود: از اهل بيت من به شما جزاي خير برسد. به خيمه ي زنان مراجعت كن، خدا تو را رحمت كند. پس آن زن به سوي خيمه ها برگشت و آن جوان كلبي پيوسته مي جنگيد تا شهيد شد.


گويند: همسر وهب بعد از شهادت شوهرش بيتابانه به جانب او دويد و صورت بر صورت او نهاد. شمر به غلام خود اشاره اي كرد و وي عمودي بر سر او زد و به شوهرش پيوست [7] .

علامه ي مجلسي مي نويسد: وهب را به اسارت درآورده، نزد عمر بن سعد بردند. عمر بن سعد از روي خشم و عصبانيت به او روي كرده، گفت: چه حمله هاي سختي مي كردي! سپس دستور داد تا گردن او را زدند و سر مقدسش را به سوي لشكر امام حسين عليه السلام پرتاب كردند. [8] .

نامهاي متشابه

در كتابهاي شهادت نامه، سرگذشت دو، سه فرد از شهداي كربلا اندكي شبيه يكديگر است و گاه چنين به نظر مي رسد كه همه ي اين افراد نامي براي يك نفر است، از آن نمونه، عبداللَّه بن عمير، [9] وهب بن عبداللَّه بن حباب كلبي و وهب بن عبداللَّه بن عمير كلبي است.

آنچه گفتني است اين كه: جزئيات رويداد روز عاشورا اغلب بر ما پوشيده است. از طرفي ممكن است شهادت تني چند از شهدا به يك


گونه رخ داده باشد. با اين حال آنچه قطعي تر است اين كه: در كربلا بيش از يك زن در كنار شوهر خود به شهادت نرسيد. در زيارت مخصوص حضرت ولي عصر (عج) فقط نام عبداللَّه بن عمير كلبي ديده مي شود. [10] .

و خلاصه اينكه: در برخي مقاتل فقط به نام عبداللَّه بن عمير اشاره شده و در برخي ديگر فقط به نام وهب بن عبداللَّه بن حباب كلبي و يا وهب بن عبداله بن عمير كلبي اشاره شده است. و برخي ديگر به هر دو نام اشاره كرده اند حال اين سوال مطرح است كه آيا در اين دو اسم اشتباهي رخ داده است به اين معني كه اينها يك نفر بيش نيستند و يا اين كه دو نفرند.

پاسخ اين كه در بين قدماي مورخين و صاحبان مقاتل اين اختلاف وجود دارد، و اگر در تاريخ طبري و كامل ابن اثير و ارشاد مفيد فقط به ذكر عبداللَّه بن عمير كلبي پرداخته شده، در فتوح ابن عثم و مناقب خوارزمي و مناقب ابن شهر آشوب و ابن نماي حلي، به نام و هب بن عبداللَّه كلبي اشاره شده است.

بدين جهت از طرفي ملاحظه مي كنيم هرچه كه درباره عبداللَّه بن


عمير نقل گرديده دسته ديگر همانها را براي وهب گفته اند. از قبيل قطع دست و آمدن همسر و كشته شدن او در كنار شوهر خود.

در ثاني: تمام آن رجزهايي كه درباره عبداللَّه بن عمير كلبي گفته اند عينا براي وهب بن عبداللَّه كلبي آورده شده.

سوم: اين كه در كربلا بيش از يك زن آن هم در كنار شوهر خود به شهادت نرسيده است.

چهارم: آن كه در نسب هر دو لقب كلبي آمده.

و پنجم: جد هر دو يكي مي باشد. از اين روي محتمل است كلمه ي وهب از اول نام عبداللَّه افتاده باشد و طبق نسخه فتوح ابن اعثم و خوارزمي و غيره بگوئيم وهب بن عبداللَّه بن عمير (بن جناب) كلبي است.

و ششم: آن كه فقط نام عبداللَّه بن عمير كلبي در زيارت ناحيه آمده است [11] و از وهب نامي برده نشده.

و از سوي ديگر مي توان گفت دو نفر مي باشند زيرا اگر نگوئيم اين دو پسر و پدر هستند، حداقل بايد گفت دو نفر از يك طايفه مي باشند، چون از دقت در ماجراي عبداللَّه چنين به دست مي آيد كه عبداللَّه طبق درخواست همسر خويش با هم به كربلا آمدند، اما وهب با همسر و مادر خويش.


و در ثاني عبداللَّه بن عمير در جنگ كشته شد اما وهب پس از جنگ نماياني به خيمه برگشته و به مادر خود گفت آيا از من راضي شدي يا نه و مادر او را تشويق به شهادت در راه امام حسين مي كند و همسرش مي گويد مرا به ماتم خويش اندوهناك مكن.

و سوم درباره عبداللَّه گفته شده كه چهار انگشت وي قطع شد ولي درباره وهب نوشته اند هكه دو دستش قطع شد.

و چهارم درباره عبداللَّه نوشته اند همسرش ام وهب عمود خيمه را برگرفته و شوهر را تشويق به دفاع از امام حسين نمود كه امام او را برگرداند و درباره هر دو نوشته اند همسر در كنار پيكر شوهرش به قتل رسيده اما درباره وهب آمده است كه مادرش عمود خيمه را برگرفته ولي امام او را برگرداند.

و آخر اين كه: درباره عبداللَّه بن عمير نوشته اند كه وي در حال جهاد و قتال با دشمن به شهادت مي رسد اما درباره وهب گفته اند كه پس قطع دو دستش او را به اسارت گرفته و در اردوي عمر بن سعد به شهادت رسيد. و با وجود اين احتمالات به يك قول قطعي نمي توان رسيد اگرچه تشابه دو قضيه چنين احتمالي را مي رساند و برخي چنين احتمالي داده اند. [12] .



پاورقي

[1] قمقام زخار ص 418.

[2] قصه کربلا ص 322.

[3] قمقام زخار ص 418.

[4] نفس المهموم ص 130.

[5] و به نقل علامه مجلسي: وهب بيست و چهار پياده و دوازده سوار را به قتل رسانيد. (بحار، ج 45، ص 17).

[6] ابن‏شهرآشوب مي‏نويسد: فقط دست راستش را قطع کردند ( مناقب، ج 4 ص 101).

[7] منتهي الامال ج 1 ص 374.

[8] بحارالانوار ج 45 ص 17.

[9] ابن‏کثير او را عبداللَّه بن نمير ياد مي‏کند. (البداية و النهاية، ج 8، ص 181).

[10] بحار الانوار، ج 45، ص 71.

[11] بحار الانوار ج 45 ص 71.

[12] قمقام زخار حاج فرهاد ميرزا ص 419.