بازگشت

حركت به سوي كربلا


با ورود فرماندار جديد به كوفه رعب عجيبي بر اهالي چيره شد، به طوري كه آسايش و آرامش از مردم آن ديار سلب شد. بسياري از


انقلابيان و مردم كوفه روانه زندان گشته يا از ترس جان در مخفي گاه به سر مي بردند يا شبانه از كوفه مي گريختند.

در ايامي كه عبيداللَّه بن زياد مردم كوفه را براي جنگ با امام حسين بسيج مي كرد و فوج فوج آنها را به لشكرگاه نخيله مي فرستاد تا پس از سازماندهي به كربلا روند، عبداللَّه روزي به لشكرگاه رفت و سپاه كوفه را مشاهده كرد كه عازم حركت به سوي كربلا هستند. به وي گفتند: اين سپاه به جنگ با حسين فرزند دختر رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم مي روند.

عبداللَّه بن عمير گفت: به خدا سوگند، من سالياني است مشتاق جهاد با اهل شرك هستم و اميدوارم جنگ با اين جماعت، كه با پسر دختر پيامبرشان مي جنگند، ثوابش كمتر از جهاد با مشركان نباشد سپس نزد همسرش ام وهب مد و او را از اين ماجرا آگاه و تصميم خود را بيان كرد. همسرش گفت: درست انديشيده اي! خداوند تو را به بهترين راه ها و درست ترين انديشه ها راهنمايي كند. همين كار را بكن و مرا نيز با خود ببر. پس شب هنگام با همسرش به كربلا شتافتند و در آن جا به خدمت امام حسين عليه السلام رسيدند. [1] .



پاورقي

[1] قصه کربلا ص 290، ابصار العين ص 179.