بازگشت

در ميدان نبرد


هنگامي كه عابس بن ابي شبيب پا به ميدان نبرد گذاشت، در حالي كه پيشاني ام مجروح شده بود، مردي از لشكر عمر بن سعد به نام ربيع بن تميم، بي درنگ او را شناخت و چون سابقه دلاوري او را در صفين به خاطر داشت بي اختيار فرياد زد: هذا اسد الاسود، هذا ابن ابي شبيب [1] ، اين شير شيران، عابس بن ابي شبيب است. هيچ كس به كارزار او نرود كه از جنگ با او به سلامت نرهد.

علامه مجلسي مي افزايد: عابس فرياد مي كشيد: الا رجل، الا رجل، آيا مرد هماوردي نيست كه به جنگ من بيايد [2] .

لشكر ابن سعد پيوسته از نزديك شدن به او خودداري مي كرد.


اين حالت بر او ناگوار آمد. بدين علت فرياد كشيد: او را سنگباران كنيد! سپاهيان به دستور او از هر سو عابس را سنگ باران كردند. چون عابس چنين دديد زره از تن دور كرد و كلاه خود را از سر بيفكند [3] شمشير به دست، مردانه وارد كارزار شد.

ربيع گويد: چون چنين ديدم، به عابس گفتم آيا نمي هراسي كه در گرماگرم جنگ سر برهنه اي؟! عابس گفت: آنچه از سوي دوست به دوست برسد آسان است. [4] به خدا قسم، او به هر طرف حمله مي كرد بيش از دويست تن از پيش روي او مي گريختند و بر يكديگر هجوم مي آوردند. لشكريان از مقابل وي مانند گوسفنداني كه از گرگ فرار مي كنند، مي گريختند و او مانند شير مي غريد و مي رزميد تا آن كه لشكر از هر سو او را به محاصره خود درآورد و از جراحت سنگ و زخم شمشير و سنان، وي را از پاي درآوردند و به شهادت رساندند. [5] .


پاورقي

[1] منتهي الامال ج 1 ص 368.

[2] بحار الانوار ج 45 ص 29.

[3] ابصار العين ص 128.

[4] معالي السطين ج 1 ص 390.

[5] انساب الأشراف ج 3 ص 197، کامل ابن اثير ج 3 ص 427.