بازگشت

آسيبهاي فرهنگي و اخلاقي


در زمان حيات پيامبر (ص) خصلتهاي پست فرهنگ بدوي و قبيله اي از جامعه محو شد و كينه توزي به برادري مبدل گشت.

بي بندوباريهاي اخلاقي از بين رفت و زنان كه موجوداتي پست به شمار مي آمدند در جامعه مسلمين از مرتبه والايي برخوردار شدند و شخص پيامبر به دختر خويش مباهات مي كرد. اسلام به جامعه بشري و به ويژه اعراب كه در غرقاب فساد و تباهي به سر مي بردند شخصيت و هويت انساني داد و با ارزشهاي متعالي از عرب عصر جاهليت جامعه اي ساخت كه ايمان به خدا، عدالت اجتماعي و برابري، آزادي انسان از سلطه ديگران مهمترين ويژگيهاي آن به شمار مي آمد.

با گسترش همين معيارها بود كه دين الهي توانست در درون انسانها و همچنين در محيط اجتماعي آنان تحول ايجاد كند و از يك طرف قبايل پراكنده عرب را متحد سازد و با ايجاد يك حكومت مركزي در مقابل دو امپراطور روم و ايران بايستد و از طرف ديگر جذبه و كشش دروني و فطري انسانها را برانگيزد و از مناطق دور و نزديك انسانها را گروه گروه به سوي اسلام حقيقي فراخواند.

اما بعد از رحلت رسول اكرم با بروز فرهنگ بدوي و هواهاي نفساني مجددا روحيه برتري جويي و مال اندوزي و راحت طلبي بر جامعه اسلامي مستولي شد و هنگامي كه بني اميه بر شبه جزيره عرب حاكميت يافتند به تدريج ارزشها و اصول اخلاقي اسلام از جامعه حذف مي شد و قيام امام حسين (ع) وقتي آغاز مي شد كه امويان آشكارا و بدون هيچ ملاحظه اي به هتك حرمتهاي الهي مي پرداختند و روحيات و اخلاق اعراب دوران جاهليت را احيا مي كردند و روحيه تملق و ذلت را در بين مردم گسترش مي دادند.

معاويه براي اينكه بتواند از فردي همانند زياد بن ابيه در حاكميت خود استفاده كند مجلسي برپا مي كند و در انظار مسلمين او را برادر نسبي خود مي خواند و يزيد در حضور مردم به ميگساري مي پردازد و فسق و فجور را در بين مردم رواج مي دهد و در هنگامي كه در كربلا فرزندان رسول خدا را به شهادت مي رساند و خاندان نبوت را به اسارت مي كشاند كينه توزي بدوي و قبيله اي خود را در نعره اي جاهلانه نمايان مي سازد كه اي كاش آنان كه از قبيله من (بني اميه) در جنگ با محمد به قتل رسيده اند مي بودند و آگاه مي شدند كه چگونه انتقام آنها را از بني هاشم گرفتم.

شرايط اخلاقي و فرهنگي جامعه در آستانه قيام امام خميني (ره) نيز به گونه اي بود كه هيچ تناسب با ضوابط و اصول اخلاقي اسلام نداشت. حكومت فاسد و وابسته شاهنشاهي با توجه به نوعي از خودباختگي فرهنگي و فرنگي مآبي كه دچار آن شده بود در تخريب ارزشهاي اخلاقي و فرهنگي جامعه از هيچگونه تلاشي مضايقه نمي كرد و جامعه را لهو و لعب و هرزگيها فراگرفته بود. [1] .

جوانان مسلمان از اخلاق اسلامي تهي مي گشتند و به مراكز فساد كشانده مي شدند زن به گونه اي جديد ملعبه اي بود براي بازيگران صحنه هاي تجارت و اشاعه فساد در جامعه. روحيه ذلت و سلطه پذيري و بي تفاوتي در جوانان تقويت مي شد و به انحاء مختلف زمينه هايي فراهم مي شد تا نيروي انساني از بين برود و جوانهاي ما تلف شوند. امام خميني (ره) اين را يك آسيب اساسي مي داند و مي فرمايد: اينها نيروهاي انساني ما را خراب كردند نگذاشتند رشد كنند، خرابيهاي مادي جبرانش آسانتر از خرابيهاي معنوي است، اينها نيروهاي انساني را از بين بردند. [2] .


پاورقي

[1] شهيدي، سيد جعفر، همان ص‏46- 33 .

[2] امام خميني (ره)، صحيفه نور، جلد هفتم، ص‏23.